حکایاتی از امام سجاد(علیه السلام)
يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۲۸ ب.ظ
بسم الله
درس نیکی
اسوه جوانمردی
پس از هلاکت عبدالملک، فرزندش، ولید به خلافت رسید.پس از چندی هشام بن اسماعیل مورد خشم خلیفه قرار گرفت و از حکومت مدینه عزل شد. او را بازداشت کردند و در معرض دید اهالی مدینه قرار دادند تا هر کس شکایتی از او دارد، حق خود رابستاند. مأموران خلیفه، هشام بن اسماعیل را زیر نظر داشتند. مدام می گفت: «من از کسی واهمه ای ندارم جز علی بن حسین که به وی آزارهای زیادی رسانده ام.» در همان ایام، امام زین العابدین (علیه السلام) فرزندان و اطرافیان خود را جمع کرد و به آنان سفارش کرد که از هشام شکایتی نکنند.
اطرافیان امام گفتند:ما منتظر چنین روزی بودیم که انتقام ستم کاری های او را بگیریم. حال از ما می خواهی دشمن شما و اهل بیت را به حال خود رها کنیم؟ امام فرمود: هرگز در پی انتقام نباشید. او را به خدا واگذار کنید. روزی امام هنگام عبور از جلوی بازداشتگاه هشام، از او دل جویی کرد. هشام که بزرگواری و کرامت نفس امام را دید، گفت «الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند متعال داناتر است که رسالتش را در کجا (چه خاندانی) قرار دهد».(3)
پی نوشت :
2-همان، ص 135.
3-همان، ص 136.
راسخون
۹۴/۰۸/۰۳