مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام

تبلیغات اسلامی شهداء پویاشهر(پوده)

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام

تبلیغات اسلامی شهداء پویاشهر(پوده)

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام
بسم الله
نمایی ازبنای خیری که مرحوم حاج حیدرعلی دهقانی وحاجیه خانم اللهیاری به توفیق الهی وباکمک عاشقان قرآن وعترت علیهم السلام از خود بجای گذاشتند.روحشان شادورحمت الهی قرینشان
(وفات1391و1392) .(مسجد حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف ـ پوده)
آخرین نظرات
  • ۳۰ مرداد ۹۷، ۱۸:۲۸ - موزیلاگ ..
    تشکر (:

مادر فرزندان زهرا علیهاالسلام

چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۰۸ ب.ظ

بسم الله
مادر فرزندان زهرا(س)

آغاز سخن 

«فاطمه»ملقب به «امّ البنین»، دختر«حزام بن خالد بن ربیعه»، از بانوان نمونه ی صدر اسلام است. او در مکتب اسلام راستین پرورش یافته بود.ام البنین علیهاالسلام  زنی با کمال، ادیب و با وقار بود و از روزی که به خانه ی امیرمؤمنان علی علیه السلام  آمد هر روز بر درخشش او بزرگی و افزوده شد. وی تا پیش از این ازدواج زنی، بی نشان اما از خاندانی بزرگ بود ولی تشرف او به همسری امام، از او چهره ای تابناک در تاریخ اسلام ساخت. ام البنین علیهاالسلام از امام، صاحب چهار فرزند شد که عباس علیه السلام بزرگ ترین و درخشنده ترین آن ها به شمار می رفت. همو که از طریق وی نسل علی  علیه السلام تا آفریقا و مرز اروپا گسترش یافت و این ها همه از افتخارات ام البنین  علیهاالسلام است.
فرزندان او در دامان مادری تربیت یافته بودند که آنان را خدمت گزار فرزندان فاطمه  علیهاالسلام می دانست و چون پروانه، گرد حسنین و زینبین می سوخت. نوشته اند هنگام تولد عباس علیه السلام ، امام علی علیه السلام نوزاد خود را در آغوش کشید و نوازش کرد. سپس اشک او جاری شد و دستان عباس علیه السلام را بوسید و او را در آغوش خود فشرد. امّ البنین  علیهاالسلام با دیدن این منظره، از او پرسید:«چرا دستان او را می بوسید؟آیا عیبی در آن هست؟»امام علی علیه السلام فرمود:«اگر خویشتن دار باشی، خواهم گفت. این دست ها در پی یاری فرزندم حسین علیه السلام در کربلا قطع می شوند و...»اشک در چشمان این مادر حلقه زد، ولی فرو نچکید؛ زیرا عشق و علاقه ی او نسبت به این خانواده به اندازه ای بود که خود و فرزندانش را به دست فراموشی سپرده بود. او به جای زاری، عزم خود را جزم کرد تا ثمره ی زندگی اش را برای فداکاری در آن روز بزرگ آماده سازد.

ازدواج امام علی علیه السلام با امّ البنین علیهاالسلام
 

ازدواج حضرت علی علیه السلام با امّ البنین علیهاالسلام بدین صورت بود که امام از برادر خویش«عقیل»خواست، برای او زنی از خانواده ی اصیل، شجاع و خداپرست برگزیند تا پسری شجاع برای او به دنیا آورد.
عقیل بن ابی طالب، یکی از چهار فردی بود که در عصر خود به «نسب شناسی» شهرت داشت. چون عقیل از اصالت خاندان و فرهیختگی پدران و جنگ آوری نیاکان حضرت امّ البنین علیهاالسلام آگاهی داشت، وی را به امیرالمؤمنین علیه السلام معرفی کرد. امام پس از مشورت با عقیل، از امّ البنین علیهاالسلام خواستگاری کرد. امّ البنین  علیهاالسلام نیز با کمال رضایت پیشنهاد امام را پذیرفت و با امام ازدواج کرد.

ثمره ی پیوند
 

امام علی  علیه السلام از امّ البنین علیهاالسلام صاحب چهار پسر شد:
1.
ابوالفضل العباس علیه السلام
2.
عبدالله که در 25سالگی به دست «هانی بن ثُبیث حضرمی»در کربلا به شهادت رسید.
3.
عثمان که در 21 یا 23سالگی به دست«خولی بن یزید اصبحی»در کربلا به سختی مجروح و شهید شد.
4.
جعفر که او نیز در سن19یا21سالگی روز عاشورا، شهد شهادت نوشید.
همه ی اعضای این خانواده، از مادر خویش آموخته بودند که چگونه در خط سبز ولایت و امامت فرزندان فاطمه علیهاالسلام جان خویش را بر.کف اخلاص نهند و در این راه، شهد شیرین وصال بنوشند.

تبارشناسی امّ البنین علیهاالسلام
 

امّ البنین علیهاالسلام زنی سخن دان با اندیشه هایی بلند و دارای روحی لطیف و شاعرانه بود. او در خانواده ای اصیل از «قبیله بنی کِلاب»، چشم به جهان گشود. پدرش«حزام» و مادرش«ثمامه»بود. پدر او حزام بن خالد نیز از خانواده ای سلحشور، ادب دوست و شعرپرور بود. «لبید بن ربیعه»، شاعر بزرگ عرب که در عصر جاهلیت می زیسته و از بزرگان جزیره العرب به شمار می آید، برادر خالد و عموی حزام است. در عصری که فن شاعری، اعجازی بی بدیل به شمار می رفت و برگزیده ترین شعرها را بر دیوار کعبه می آویختند، لبید سراینده ی یکی از معلّقات سبعه، هفت شعر برگزیده بود و سرشناس ترین چکامه سرای عربستان به شمار می رفت.
مشهور است پدر حضرت ام البنین علیهاالسلام  که پیش از به دنیا آمدن او، با گروهی از افراد قبیله خود به سفر رفته بود، در عالم رؤیا می بیند در صحرایی نشسته و گوهری در دست دارد و به آن خیره شده است. در این هنگام، سواری به سوی او می آید و می گوید:«این درّ را می فروشی؟» حزام پاسخ می دهد:«قیمت آن را نمی دانم».سوار می گوید:«من نیز نمی دانم، ولی اگر آن را به امیر هدیه کنی، چیزی به تو می دهد که ارزش آن از طلا و نقره والاتر خواهد بود».حزام می پرسد:«آن چیز گران قدر چیست؟پاسخ می گوید:«همان عزت و شرافت ابدی.» حزام از خواب بیدار می شود و تعبیر خواب خویش را می جوید. به او می گویند صاحب دختری می شوی که آن دختر به عقد شخصیت بزرگی در خواهد آمد. پدر امّ البنین علیهاالسلام از سفر بازمی گردد و می بیند خداوند، دختری به او عنایت فرموده است. رؤیایش به واقعیت می پیوندد و سال ها بعد، دخترش به ازدواج بزرگ ترین امیر، امام علی علیه السلام در می آید.

ام البنین علیهاالسلام پس از عاشورا
 

پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش در روز عاشورا، کاروان اسیران کربلا به سمت کوفه و از آن جا به شام حرکت کرد. در شام رویدادهای مهمی در اعتراض به حاکمیت اموی از سوی اسیران به وقوع پیوست اما شام با همه ی خاطرات تلخش واگذاشته شد و کاروان به سوی شهری آشنا حرکت کرد؛ شهری پر از عطر پیغمبر صلی الله علیه وآله؛ به سوی شهر مدینه . تاریخ نگاران شیعه و سنی بحث زیادی سر موضوع اربعین اول سید الشهدا علیه السلام نموده اند که آیا کاروان اسیران کربلا، اربعین اول به این سرزمین آمده اند یا نه. اما هر چه باشد مقصد نهایی کاروان مدینه بوده است.
آن گاه که کاروان به دروازه مدینه رسید، امام سجاد علیه السلام به عنوان قافله سالار کاروان اسیران کربلا به «بشیر بن حَذلَم»فرمود:«خدای رحمت کند پدر تو را که شاعر بود، آیا تو نیز شعر می گویی؟» بشیر پاسخ داد:«آری من هم شاعرم»امام به او فرمود:«اکنون به مدینه برو و خبر شهادت پدرم را برای مردم بازگوی» کاروان در آستانه ی شهر توقف کرد و بشیر پیش تر رفت تا خبر شهادت امام را به مردم مدینه برساند. به شهر که رسید، با هیچ کس سخن نگفت تا مقابل مسجد پیامبر صلی الله علیه وآلهرسید، آن گاه با صدای بلند گریست و سرود:
یَا أَهلَ یَثرِبَ لا مُقَامَ لَکُم بِهَا
قُتِلَ الحُسَینُ فَادمَعیِ مِدرَارُ
أَلجِسمُ مِنهُ بِکرَبَلاءَ مُضَرَّجٌ
وَ الرَّأسُ مِنهُ عَلَی القَناه یُدَارُ
«
ای مردم مدینه!دیگر مدینه جای ماندن نیست، حسین علیه السلام کشته شد. پس باید چشم ها بر او پیوسته بگریند. جسم او در کربلا آغشته به خون و سرش بالای نیزه ها گردانیده شد».
مردم گرد بشیر حلقه زدند و به گریه نشستند. بشیر به آن ها گفت:«ای مردم!اکنون علی بن الحسین علیه السلام در آستانه ی مدینه اند. من فرستاده ی علی بن الحسین علیه السلام هستم تا پیغام او را به شما برسانم.» مردم با شتاب به سوی دروازه ی مدینه به راه افتادند. صدای گریه ی آنان به گونه ای بلند بود که مدینه چنین روزی را به خود ندیده بود.
مردم سراسیمه خود را به کاروان رساندند و دور اهل بیت امام حسین علیه السلام حلقه زدند. امام سجاد علیه السلام بالای یک بلندی رفت اما گریه امان از حضرت بریده بود و پارچه ای که امام با آن اشک هایش را پاک می کرد خیس شده بود.
امام پس از سپاس و ستایش خداوندی آن چه را در فاصله ی این هفت یا هشت ماه دیده بود. برای مردم بازگفت. امام فرمود:«...ای مردم!چه کسی است که پس از کشته شدن او(امام حسین)شادمان باشد؟کدام دل است که سرشار از انده نشود؟کدام چشم است که اشک از آن باز ایستد؟آسمان ها در سوگ او گریست و دریاها با امواج شان و آسمان ها با ارکان شان بر او گریه کردند. چهار گوشه ی زمین و درختان با شاخه هایشان، ماهیان در موج دریا و فرشتگان و عرش نشینان بر او گریستند...
ای مردم ما آواره ی صحرا شدیم و دور از خانه و کاشانه مان، با ما به گونه ای رفتار کردند که گویا ما فرزندان بیگانگان هستیم در حالی که نه گناهی مرتکب شده بودیم و نه کار ناپسندی از ما سرزده بود و نه به اسلام آسیبی رسانیده بودیم...به خدا سوگند اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآلهنیز در مقابل آن ها قرار می گرفت-اگر چه سفارش هایش در مقابل آن ها بود-هم رفتارشان با ما تغییری نمی کرد.
پس همه از خدائیم و به سوی خدا می رویم. از سنگینی و دردناکی و بزرگی فاجعه ی این مصیبت بزرگ شکایت نزد خدا می بریم از آن چه نسبت به ما روا داشتند که او انتقام گیرنده ی شکست ناپذیر است.

سوگواری امّ البنین علیهاالسلام
 

وقتی بشیر بن حذلم مأموریت یافت مردم مدینه را از فاجعه ای که در کربلا رخ داده آگاه سازد، حضرت امّ البنین علیهاالسلام جلو آمد و با گریه گفت:«بشیر!از حسین علیه السلام مرا با خبر کن!بشیر در پاسخ او گفت:«ای امّ البنین!خدای تو را صبر دهاد!عباس علیه السلام تو کشته شد. امّ البنین علیهاالسلام دوباره گفت:از حسین  علیه السلام  بگو!»بشیر شرح شهادت فرزندان او را باز گفت. او در خلال سخن بشیر گفت:«فرزندان من و آنچه زیر این آسمان است فدای اباعبدالله  علیه السلام باد!»وقتی بشیر چگونگی شهادت امام حسین علیه السلام را گفت، امّ البنین  علیهاالسلام ناله ای زد و گفت:«ای بشیر بند دلم را پاره کردی».
او در مدینه مجلس سوگواری برپا ساخت و هر روز زنان مدینه را جمع می کرد و در سوگ امام حسین علیه السلام می گریست. او هر روز به قبرستان بقیع می آمد و نوحه سرایی کرده و می گریست. اهل مدینه نیز با دیدن گریه ی او می گریستند به طوری که نگاشته اند حتی «مروان بن حکم» که از دشمنان امام و مخالفین سرسخت اهل بیت علیه السلام بود از گریه ی امّ البنین علیهاالسلام و نوحه گری او متأثر می شد. او در قبرستان بقیع نوحه گرانه می سرود:
«
ای زنان مدینه!دیگر مرا امّ البنین مخوانید که مرا به یاد شیران شکاری[خویش]می اندازید. [روزگاری]مرا پسرانی بود که به سبب آن مرا«امّ البنین»می گفتند ولی امروز بی پسر شده ام. چهار پسر مانند باز شکاری داشتم که مرگ با قطع شاه رگشان آنان را دریافت و دشمنان پیکرهای آنان را به خاک و خون کشیدند. ای کاش می دانستم آن گونه که به من خبرداده اند، آیا دست های عباس را جدا کرده اند؟»
ذوق سرشار و طبع لطیف او در سوز دل و اشک چشم اش تنیده می شد و تار سوز و پود شعر به هم بافته شده، سوگواری او را در پرده ی نگار می آورد. او می سرود:
«
ای کسی که عباس مرا دیده ای که با دشمن می جنگد و پشت سر او دیگر فرزندان حیدر علیه السلام همگی مانند شیران شجاع هستند، به من خبر داده اند که عمود آهنین بر فرق او زده اند. وای بر من از[سوگ ]فرزندم!اگر شمشیر تو[ای عباس]در دستانت بود[دست در بدن داشتی]احدی به تو نزدیک نمی شد
منبع:نشریه پیام زن، شماره 219.

نویسنده:ابوالفضل هادی منش 

http://www.rasekhoon.net

۹۲/۰۲/۰۴
مجتبی دهقانی پوده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی