مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده

تبلیغات اسلامی شهداء پویاشهر(پوده)

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده

تبلیغات اسلامی شهداء پویاشهر(پوده)

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده
بسم الله
نمایی ازبنای خیری که مرحوم حاج حیدرعلی دهقانی وحاجیه خانم اللهیاری به توفیق الهی وباکمک عاشقان قرآن وعترت علیهم السلام از خود بجای گذاشتند.روحشان شادورحمت الهی قرینشان
(وفات1391و1392) .(مسجد حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف ـ پوده)
آخرین نظرات
  • ۳۰ مرداد ۹۷، ۱۸:۲۸ - موزیلاگ ..
    تشکر (:

خاطرات دفاع مقدس

چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۳۲ ق.ظ

باسم رب المجاهدین

 

قولش قول بود

مرا هم برده بود کردستان. سپاه آنجا به ما هم خانه داده بود. ظهر که آمد خانه پرسیدم: «مرخصی نمی گیری بریم دیدن پدر و مادر من و خودت؟»

گفت: «چشم. قول می دم این آخرین ماموریتم باشه. بعدش خلاص.»

نهارش را که خورد. رفت سراغ بچه ها، بچه ها خوابیده بودند. دلش نیامد توی خواب بوسیدشان.

با من هم خداحافظی کرد و گفت: «حلالم کن» و رفت.

دو ساعتی می شد که رفته بود، خبرش آمد. مرد بود. قولش هم قول بود.


جامانده

برای خانواده ی شهدا خیلی احترام قائل بود. همیشه سفارش می کرد حتماً به این خانواده ها سر بزنید.

یک بار که به مرخصی آمده بود، بچه را برداشتیم و رفتیم بهشت رضا.

در حین عبور از قبور شهدا چشمم به محمد افتاد؛ آرام و بی صدا اشک می ریخت. از کنار مزار شهیدی عبور کریم، از دوستانش بود. فرزندم را که هنوز کوچک بود بغل گرفت و به نزدیکی عکس شهید رفت. بعد با لحنی بغض آلود اما مهربان گفت: «عزیزم بیا عکس عمو را ببوس.» دیگر طاقت نیاورد، بلندبلند گریه می کرد و بریده بریده می گفت: «اینها رفتند و من هنوز مانده ام.»

و چه زیبا رفت...

کارت عروسی

برادر کوچکش مجروح شد. در رشت بستری اش کردند.

موقع ملاقات با آن همه درد گفت: «احمد! برات یه دختر پیدا کردم.» رفتند خانه شان حرف زدند.

قرار گذاشتند جمعه ی بعد آنها بیایند اصفهان، خطبه ی عقد را بخوانند. همه منتظر بودند. احمد گفت: «نمی آیند. یعنی من گفتم نیایند.»

تعجب کردیم؛ پرسیدیم: چرا؟

گفت: «آخر تماس گرفتند شرط عقد گذاشتند؛ نرفتن من به جبهه.»

«بسم رب الشهداء و الصالحین

وصیت نامه و یا بهتر بگویم؛ کارت عروسی.

عزیزان! در خانه ی خیلی ها برای پیدا کردن همسر آینده تان رفته اید، اما خود آن خانه را پیدا کردم. ابدی، نورانی، دارای صاحبی بخشنده و مهربان. مهریه اش البته پرارزش است. اما در برابر او ارزشی ندارد. عروس من شهادت است.»

شهید که شد، متن وصیت نامه اش را برای همه فرستادند تا همه در مراسم عروسی شرکت کنند.

مراسم باشکوهی بود.

دوستت دارم

به محض اینکه به خانه رسید، داشت می خندید. گفتم: «چیه؟»

گفت: «آقای مظاهری یک چیزی گفته به ما که نباید به زن ها لو بدهیم؛ ولی من نمی توانم نگویم.»

گفتم: «چرا؟»

گفت: «آخر تو با زن های دیگر فرق می کنی.»

کنجکاو شده بودم؛ گفتم: «یعنی چه؟»

گفت: «این قدر خانه نبودم که بیشتر احساس می کنم دو تا دوست هستیم تا زن و شوهر.»

گفتم: «آخرش می گویی چی بهتون گفتند؟»

گفت: «آقای مظاهری توصیه کرده که محبتتان را به همسرتان حتماً ابراز کنید.»

توی سپاه شرط بندی کرده بودند که چه کسی رویش می شود یا جرأت دارد امروز به زنش بگوید دوستت دارم!

گفتم: «خدا را شکر، یکی این چیزها را به شما یاد داد.»

خیلی زیباتر

هیچ وقت برای رفتن به جبهه مانعش نشدم، اما اخلاقم را می دانست که چقدر زود دلواپس می شوم. به همین دلیل بعد از هر عملیات به من زنگ می زد و خبر سلامتی اش را می داد.

چند روزی از عملیات گذشته بود و هیج خبری از او نداشتم. نگران بودم، می ترسیدم اتفاقی برایش افتاده باشد. خودم را دلداری می دادم که شاید مجروح شده و بستری است؛ اما انگار دلم نمی خواست قبول کنم.

دو روزی می شد که دوستانش به خانه سر می زدند و با پدرش صحبت می کردند. به خیال خودشان می خواستند مرا آماده کنند. کم کم شروع کردند، گفتند: حسن مجروح شده، عکسش را لازم داریم ...

با شنیدن حرف هایشان به یقین رسیدم که دیگر حسن را نمی بینم.

گفتم: «ما خودمان سال هاست که با همین حرف های راست و دروغ خانواده ها را آماده می کنیم تا خبر شهادت عزیزانشان را بدهیم، من سال هاست که آمادگی اش را دارم، اگر شهید شده راستش را بگویید.»

آن وقت بنده های خدا خبر شهادت حسن را به من دادند و گفتند: حسن را به معراج آورده اند.

همان روز به معراج رفتم؛ او را دیدم.

انگار خواب بود. خیلی زیباتر از زمان زنده بودنش.

shohadasharmandeam.blogfa.com

۹۱/۱۰/۰۶
مجتبی دهقانی پوده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی