مراقب روى کار آمدن انقلابىنماها و به ظاهر عقلاى قوم باشید که جز ادعا هنری ندارند
بسم الله

گروه سیاسی- رجانیوز: «خمینی یک حقیقت همیشه زنده است» این تعبیر رهبر معظم انقلاب از بنیانگذار کبیر انقلاب است که شاید در وهله اول بیشتر یک وصف ادبی از امام راحل به نظر برسد اما حقیقت آن است که بازخوانی آراء، افکار و اندیشه های امام در هر دوره و زمانی نشان می دهد، خمینی به معنای واقعی کلمه یک حقیقت «همیشه زنده» بوده و هست و این را می توان در جملات تاریخی امام مشاهده کرد که برای هر عصر و زمانی کاربرد دارد و گویا آن حرفها را برای همین امروز ما بیان کرده است.
به گزارش رجانیوز، حیات 11 ساله امام بعد از پیروزی انقلاب، با فراز و نشیب های متعددی مواجه بود اما دو سال پایانی عمر پر برکت ایشان مملو از انذارها و هشدارهای ایشان خطاب به آیندگان است که نمونه های بارز آن را می توان در پیام منشور روحانیت، پیام قطعنامه و وصیت نامه معظم له مشاهده کرد.
هشدارهایی که صراحت کم سابقه ای در آنها دیده می شود و امام نسبت به خطراتی که از سر انقلاب گذشت و خطراتی که در آینده هر لحظه ممکن است انقلاب و نظام را تهدید کند هشدار می دهد. جالب آنکه برخی از هشدارهای امام راحل بعد از همچنان 25 سال، آنقدر با جامعه امروز پیوند دارد که بازخوانی آنها فقط بهت و حیرت مخاطب و پی بردن به دور اندیشی این مرد بزرگ و الهی را سبب می شود، از این رو رجانیوز در سوم اسفندماه، همزمان با بیست و پنجمین سالگرد صدور پیام تاریخی امام خطاب به روحانیون که به «منشور روحانیت» معروف شده است، به بازخوانی این پیام تاریخی که سراسر پند و اندرز برای امروز ماست، می پردازد:
خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزههاى علمیه و ائمۀ محترم جمعه و جماعات ـ دامت برکاتهم
خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزههاى علمیه و ائمه محترم جمعه و جماعات - دامت برکاتهم صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان خصوصاً شهداى عزیز حوزه ها و روحانیت.
درود بر حاملان امانت وحى و رسالت پاسداران شهیدى که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامى را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نمودهاند. سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشتهاند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساختهاند.
افتخار و آفرین بر شهداى حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال (1) تمنیات دنیا را از پاى حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانى عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودهاند.
سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و براى قوم و ملت خود منذران(2) صادقى شدند که بندبند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پارهپاره پیکرشان گواهى کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظارى نمىرود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم خود، اولین قربانیها را بدهد و مهر ختام دفترش شهادت باشد.
آنان که حلقه ذکر عارفان و دعاى سحر مناجاتیان حوزهها و روحانیت را درک کردهاند در خلسه حضورشان آرزویى جز شهادت ندیدهاند و آنان از عطایاى حضرت حق در میهمانى خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواستهاند. البته همه مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیدهاند. یکى چون من عمرى در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانه عمل و زندگى جز ورق و کتاب منیت نمىیابد و دیگرى در اول شب یلداى زندگى سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است. و حال من غافل که هنوز از کتم(3) عدمها به وجود نیامدهام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفى کنم؟ من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسى مىشنویم، بگذارم و بگذرم.
تردیدى نیست که حوزههاى علمیه و علماى متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند. علماى بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نمودهاند تا مسائل حلال و حرام الهى را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند. اگر فقهاى عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومى به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت - علیهم السلام - به خورد تودهها داده بودند.
جمعآورى و نگهدارى علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیره معصومین - علیهم السلام - و ثبت و تبویب(4) و تنقیح آنان در شرایطى که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار مىگرفتند، کار آسانى نبوده است که بحمداللّه امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب با برکتى همچون کتب اربعه (5) و کتابهاى دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه ، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامى رشتههاى متنوع علوم مشاهده مىکنیم.
اگر ما نام اینهمه زحمت و مرارت را جهاد فى سبیل اللّه نگذاریم، چه باید بگذاریم؟ در بعد خدمات علمى حوزههاى علمیه سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمىگنجد. بحمداللّه حوزهها از نظر منابع و شیوههاى بحث و اجتهاد، غنى و داراى ابتکار است. تصور نمىکنم براى بررسى عمیق همهجانبه علوم اسلامى طریقهاى مناسبتر از شیوه علماى سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزار ساله تحقیق و تتبع علماى راستین اسلام گواه بر ادعاى ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است.
صدها سال است که روحانیت اسلام تکیهگاه محرومان بوده است، همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهاى بزرگوار سیراب شده اند. از مجاهدات علمى و فرهنگى آنان که بحق از جهاتى افضل از دماء شهیدان(6) است که بگذریم، آنان در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقدسات دینى و میهنى خود مرارت ها و تلخیهایى متحمل شدهاند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهداى گرانقدرى را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند.
شهداى روحانیت منحصر به شهداى مبارزه و جنگ در ایران نیستند، یقیناً رقم شهداى گمنام حوزهها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهى به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باختهاند زیاد است. در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى ، علماى اسلام اولین کسانى بودهاند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمى - اسلامى را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیشکسوت شهادت نبودهاند و بر بالاى دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاى حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟
در 15خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزى، شهداى اولین، از کدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس مىگزاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلى نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزهها نسبت به قشرهاى دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلى شهید شدهاند و این رقم نشان مىدهد که روحانیت براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى ایران تا چه حد مهیا بوده است.
امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سر تا سر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضى اشغالى به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکى به اصول اسلام ناب محمدى - صلى اللّه علیه و آله و سلم – رفتهاند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانى پاکباخته است.
علماى «اصیل» اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران و پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را براى خود حفظ کردهاند و این ظلم فاحشى است که کسى بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدى با سرمایهداران در یک کاسه است. و خداوند کسانى را که اینگونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر مىکنند، نمىبخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایهداران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتى نداشته و نخواهد داشت.
آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمى و معنوى نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستى و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگى کرده اند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند. دقت و مطالعه در زندگى علماى سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پرفتوت آنان براى کسب معارف مىکند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کردهاند و با قناعت و بزرگوارى زیستند.
در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است، نه سرمایه پولپرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند. مخالفت روحانیون با بعضى از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیدهها برخورد احتیاط آمیز کنند.
علماى راستین از بس که دروغ و فریب از جهانخواران دیده بودند، به هیچ چیزى اطمینان نمىکردند و ابزارى از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهى حکم به منع استفاده از آنها را مىدادند. آیا رادیو و تلویزیون در کشورهایى چون ایران وسایلى نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون براى بىاعتبار کردن عقاید مذهبى و نادیده گرفتن آداب و رسوم ملى استفاده نمىنمود؟ به هر حال خصوصیات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتى بالاتر از اینکه روحانیت با کمى امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جارى ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است. راستى اگر کسى فکر کند که استعمار، روحانیت را با اینهمه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمىکند، سادهاندیشى نیست؟
مسئله کتاب آیات شیطانى(7) کارى حساب شده براى زدن ریشه دین و دیندارى و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهانخواران مىتوانستند، ریشه و نام روحانیت را مىسوختند ولى خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و إنشاءالله از این پس نیز خواهد بود، به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم.
البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدسنما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عدهاى با ژست تقدسمآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مىزنند که گویى وظیفهاى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههاى علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهاى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، اینها مروج اسلام آمریکایىاند و دشمن رسول اللّه. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟
استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه براى ضربهزدن انتخاب نمود، یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مىآورد، یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند.
گمان نکنید که تهمت وابستگى و افتراى بىدینى را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز، ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامى اگر مىخواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است! عدهاى مقدسنماى واپسگرا همه چیز را حرام مىدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است.
وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست «و» حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسهاى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه مىرفت متدینتر بود. یادگرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بهشمار مىرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود.
علماى دین باور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامىمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایههاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عده اى کمر همت بستهاند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند.
اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صددرصد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدسنماها از میدان به در مىرفت، ترویج تفکر شاه سایه خداست و یا با گوشت و پوست نمىتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مىدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان - علیه السلام - باطل است و هزاران إن قُلت دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمىشد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت، تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود.
علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مىشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشوراى 15 خرداد رقم خورد. در 15خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مىنمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدسمآبى و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مىسوخت و مىدرید. در آن زمان روزى نبود که حادثهاى نباشد، ایادى پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، مىدادند.
واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مىگریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوى مىخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهاى روحانى مقدسنماى ناآگاه یا بازیخورده و عدهاى وابسته که چهرهشان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مىنمودند. آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانىنما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین - علیه السلام - که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بیش از این تلخ نکنم.
ولى طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبى و دینفروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمىدادند، پشتیبان کسانى شدند که تا براندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز(8) با هماهنگى چپیها و سلطنتطلبان و تجزیهطلبان کردستان تنها یک نمونه است که مىتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولى دست برنداشتند و از کودتاى نوژه (9) سر در آوردند، باز خدا رسوایشان ساخت.
دستهاى دیگر از روحانىنماهایى که قبل از انقلاب، دین را از سیاست جدا مىدانستند و سر به آستانه دربار مىساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آنهمه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهاى بیشعور مىگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مىگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشى و فساد و فحشاء و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان -ارواحنا فداه - را مفید و راهگشا مىدانستند، امروز از اینکه در گوشهاى خلاف شرعى که هرگز خواست مسئولین نیست رخ مىدهد، فریاد وا اسلاما سر مىدهند!
دیروز حجتیهایها (10) مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! ولایتیهاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریختهاند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مىخورند!
راستى اتهام آمریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مىشود؟ از آدمهاى لامذهب یا از مقدسنماهاى متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست، و برخورد واقعى هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجراى حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژهاى به دست دشمنان کار آسانى نیست.
با اینکه در کشور ما در اجراى عدالت بین روحانى و غیر آن امتیازى نیست، ولى وقتى با متخلفى از روحانیت خوشسابقه یا بدسابقه برخورد شرعى و قانونى و جدى مىشود، فوراً باندها فریاد مىزنند که چه نشستهاید، جمهورى اسلامى مىخواهد آبروى روحانیت را ببرد. اگر احیاناً کسى مستحق عفو بوده و بخشیده شود، تبلیغ مىکنند که نظام به روحانیت امتیاز بیجا مىدهد.
مردم عزیز ایران باید مواظب باشند که دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفین از به اصطلاح روحانیون سوءاستفاده نکنند و با موجآفرینى و تبلیغات اذهان را نسبت به روحانیون متعهد بدبین ننمایند و این را دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازى براى هیچکس قائل نیست و خدا مىداند که شخصاً براى خود ذرهاى مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفى از من هم سر زند مهیاى مؤاخذهام. حال بحث این است که براى جلوگیرى از تکرار آن حوادث تلخ و رسیدن به اطمینان از قطع نفوذ بیگانگان در حوزهها چه باید کرد؟ گر چه کار مشکل است ولى چاره چیست؟ باید فکرى کرد. اولین وظیفه شرعى و الهى آن است که اتحاد و یکپارچگى طلاب و روحانیت انقلابى حفظ شود وگرنه شب تاریک در پیش است و بیم موج و گردابى چنین هایل.
امروز هیچ دلیل شرعى و عقلى وجود ندارد که اختلاف سلیقهها و برداشتها و حتى ضعف مدیریتها دلیل به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علماى متعهد گردد. ممکن است هر کس در فضاى ذهن و ایدههاى خود نسبت به عملکردها و مدیریتها و سلیقههاى دیگران و مسئولین انتقادى داشته باشد، ولى لحن و تعابیر نباید افکار جامعه و آیندگان را از مسیر شناخت دشمنان واقعى و ابرقدرتها که همه مشکلات و نارساییها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسائل فرعى منحرف کند و خداى ناکرده همه ضعفها و مشکلات به حساب مدیریت و مسئولین گذاشته شود و از آن تفسیر انحصارطلبى گردد که این عمل کاملاً غیر منصفانه است و اعتبار مسئولین نظام را از بین مىبرد و زمینه را براى ورود بىتفاوتها و بىدردها به صحنه انقلاب آماده مىکند.
من امروز بر این عقیدهام که مقتدرترین افراد در مصاف با آنهمه توطئهها و خصومتها و جنگافروزیهایى که در جهان علیه انقلاب اسلامى است، معلوم نبود موفقیت بیشترى از افراد موجود به دست مىآوردند.
در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصاً از حوادث ده سال پس از پیروزى باید عرض کنم که انقلاب اسلامى ایران در اکثر اهداف و زمینهها موفق بوده است و به یارى خداوند بزرگ در هیچ زمینهاى مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتى در جنگ پیروزى از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آنهمه خسارات چیزى به دست نیاوردند. البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاترى مىنگریستیم و مىرسیدیم ولى این بدان معنا نیست که در هدف اساسى خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ایم. هر روز ما در جنگ برکتى داشتهایم که در همه صحنهها از آن بهره جستهایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناختهایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم که باید روى پاى خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشههاى انقلاب پر بار اسلامىمان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادرى و وطندوستى را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامى قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال مىتوان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامى سردمداران نظامهاى فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیدارى پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامى ما از رشد آنچنانى برخوردار شد و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابى در پرتو جنگ تحقق یافت. همه اینها از برکت خونهاى پاک شهداى عزیز هشت سال نبرد بود، همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در ده سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروى و شرق نشأت گرفت.
جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمامشدنى نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگى وجود دارد. چه کوتهنظرند آنهایى که خیال مىکنند چون ما در جبهه به آرمان نهایى نرسیدهایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگى و صلابت بیفایده است!
درحالى که صداى اسلامخواهى آفریقا از جنگ هشت ساله ماست. علاقه به اسلامشناسى مردم در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنى در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست. من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهاى غلط این روزها رسماً معذرت مىخواهم و از خداوند مىخواهم مرا در کنار شهداى جنگ تحمیلى بپذیرد.
ما در جنگ براى یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستى مگر فراموش کردهایم که ما براى اداى تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتى هم که مصلحت بقاى انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید براى رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهاى غلط عمل کنیم که حزباللّه عزیز احساس کند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولىاش عدول مىکند.
تحلیل این مطلب که جمهورى اسلامى ایران چیزى به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمىشود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمىشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه . اگر همه انبیاء و معصومین - علیهم السلام - در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمىبایست از فضاى بیشتر از توانایى عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلى و بلند مدتى که هرگز در حیات ظاهرى آنان جامه عمل نپوشیده است ذکرى به میان آورند. در حالى که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمینههایى که شعار داده است به موفقیت نایل شود.
ما شعار سرنگونى رژیم شاه را در عمل نظاره کردهایم، ما شعار آزادى و استقلال را به عمل خود زینت بخشیدهایم، ما شعار مرگ بر آمریکا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخیر لانه فساد و جاسوسى آمریکا تماشا کردهایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زدهایم. البته معترفیم که در مسیر عمل، موانع زیادى به وجود آمده است که مجبور شدهایم روشها و تاکتیکها را عوض نماییم. ما چرا خودمان و ملت و مسئولین کشورمان را دست کم بگیریم و همه عقل و تدبیر امور را در تفکر دیگران خلاصه کنیم؟من به طلاب عزیز هشدار مىدهم که علاوه بر اینکه باید مواظب القائات روحانىنماها و مقدسمآبها باشند، از تجربه تلخ روى کار آمدن انقلابىنماها و به ظاهر عقلاى قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتى نکردهاند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزیهاى بیمورد و سادهاندیشیها سبب مراجعت آنان به پستهاى کلیدى و سرنوشتساز نظام شود.
من امروز بعد از ده سال از پیروزى انقلاب اسلامى همچون گذشته اعتراف مىکنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمّه کشور به گروهى که عقیده خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى نداشتهاند، اشتباهى بوده است که تلخى آثار آن، به راحتى از میان نمىرود؛ گر چه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روى کار آمدن آنان نبودم ولى با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزى کمتر از انحراف انقلاب از تمامى اصولش و هر حرکت به سوى آمریکاى جهانخوار قناعت نمىکنند، در حالى که در کارهاى دیگر نیز جز حرف و ادعا هنرى ندارند.
امروز هیچ تأسفى نمىخوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبودهاند. انقلاب به هیچ گروهى بدهکارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهها و لیبرالها مى خوریم، آغوش کشور و انقلاب همیشه براى پذیرفتن همه کسانى که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نه به قیمت طلبکارى آنان از همه اصول، که چرا مرگ بر آمریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جارى مىکنید؟ چرا شعار نه شرقى و نه غربى دادهاید؟ چرا لانه جاسوسى را اشغال کردهایم و صدها چراى دیگر.
و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تاثیر ترحمهاى بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونهاى تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهى زیر سئوال بروند. من بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمى دانم که معتقدم دشمنان از آن بهره مىبرند، من به آنهایى که دستشان به رادیو - تلویزیون و مطبوعات مىرسد و چه بسا حرفهاى دیگران را مىزنند صریحاً اعلام مىکنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بى پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقى و نه غربى عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادى آمریکا و شوروى را در تمام زمینهها کوتاه مىکنم و اطمینان کامل دارم که تمامى مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامى خود هستند که علاوه بر دهها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگى خود امسال نیز در راهپیمایى 22 بهمن حقیقت آمادگى کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت زده کردند که تا کجا حاضر به فداکارىاند.
من در اینجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن مى دانم که زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم اینهمه اخلاص و رشد و بندگى را خواهد داد ولى به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانى از اصول و انقلاب و روحانیت مىکنند سفارش و نصیحت مىکنم که در گفتار و کلمات و نوشتهها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابهجاى خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.
مسئله دیگر اینکه امروز مقابله و تجزیه روحانیت انقلابى به سود کیست؟ دشمنان از دیرباز براى اختلافافکنى میان روحانیون آماده شدهاند. غفلت از آن، همه چیز را برباد مىدهد. حال اختلاف به هر شکلى باشد، بدبینى شدید نسبت به مسئولین بالا باشد یا مرزبندى فقه سنتى و پویا و امثال آن. اگر طلاب و مدرسین حوزه علمیه با یکدیگر هماهنگ نباشند، نمىتوان پیشبینى نمود که موفقیت از آن کیست و اگر بر فرض محال حاکمیت فکرى از آن روحانىنماها و متحجرین گردد روحانیت انقلابى جواب خدا و مردم را چه مىدهد.
إنشاءالله در بین جامعه مدرسین و طلاب انقلابى اختلافى نیست، اگر باشد بر سر چیست؟ بر سر اصول یا بر سر سلیقهها؟ آیا مدرسین محترم که ستون محکم انقلاب در حوزه هاى علمیه بودهاند - نعوذباللّه - به اسلام و انقلاب و مردم پشت کردهاند؟ مگر همانها نبودند که در کوران مبارزه حکم به غیرقانونى بودن سلطنت دادند؟ مگر همانها نبودند که وقتى یک روحانى به ظاهر در منصب مرجعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفى کردند؟ آیا مدرسین عزیز از جبهه و رزمندگان پشتیبانى ننمودند؟ اگر خداى ناکرده اینها شکسته شوند چه نیرویى جاى آنان را خواهد گرفت؟ و آیا ایادى استکبار، روحانىنماهایى را که تا حد مرجعیت تقویت نموده است، فرد دیگرى را بر حوزهها حاکم نمىکنند؟ و یا آنها که در توفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خوردهاند و نه از شهادت عزیزان متأثر شدهاند و با خیالى راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بودهاند مىتوانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامى باشند؟
راستى شکست هر جناحى از علماء و طلاب انقلابى و روحانیون و روحانیت مبارز و جامعه مدرسین، پیروزى چه جناحى و چه جریانى را تضمین مى کند؟ جناحى که پیروز شود یقیناً روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاماً به روحانیت رو آورد، راستى به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت مىرود؟ خلاصه اختلاف به هر شکلى کوبنده است. وقتى نیروهاى مؤمن به انقلاب حتى به اسم فقه سنتى و فقه پویا به مرز جبههبندى برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبههبندى نهایتاً معارضه پیش مىآورد. هر جناح براى حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعارى انتخاب مىکند، یکى متهم به طرفدارى از سرمایهدارى و دیگرى متهم به التقاطى مىشود که من براى حفظ اعتدال جناحها همیشه تذکرات تلخ و شیرینى دادهام، چرا که همه را فرزندان و عزیزان خود مىدانم البته هیچگاه نگران مباحثات تند طلبگى در فروع و اصول فقه نبودهام ولى نگران تقابل و تعارض جناحهاى مؤمن به انقلابم که مبادا منتهى به تقویت جناح رفاهطلب بى درد و نِقزن گردد. نتیجه مىگیرم که اگر روحانیون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دیر بجنبند ابرقدرتها و نوکرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه مىدهند.
جامعه مدرسین باید طلاب عزیز انقلابى و زحمت کشیده و کتکخورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتماً با آنان جلسه بگذارند و از طرحها و نظریات آنان استقبال نمایند و طلاب انقلابى هم مدرسین عزیز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با دیده احترام به آنان بنگرند و در مقابل طیف بىعرضه و فرصتطلب و نِقزن ید واحده باشند و خود را براى ایثار و شهادت در راه هدایت مردم آمادهتر کنند، حال جامعه و مردم، طالب حقیقت باشند مثل زمان ما که حقاً مردم بیشتر از آنچه که ما فکر مىکنیم وفادار به روحانیت بوده و خواهند بود، یا نباشند مثل زمان معصومین - علیهم السلام.
اما مردم شریف ایران توجه داشته باشند که نوعاً تبلیغاتى که علیه روحانیت انجام مىپذیرد به منظور نابودى روحانیت انقلاب است، ایادى شیطان در تنگناها و سختیها به سراغ مردم مىروند که بگویند روحانیت مسبب مشکلات و نارساییهاست، آن هم کدام روحانى، روحانى بىدرد و بىمسئولیت نه، بلکه روحانیتى که در همه حوادث جلوتر از دیگران در معرض خطر بوده است. کسى مدعى آن نیست که مردم و پابرهنهها مشکلى ندارند و همه امکانات در اختیار مردم است. مسلم آثار ده سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه جا ظاهر مىشود و کمبودها و نیازها رخ مىنماید ولى من با یقین شهادت مىدهم که اگر افرادى غیر از روحانیت جلودار حرکت انقلاب و تصمیمات بودند امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر آمریکا و جهانخواران و جز عدول از همه معتقدات اسلامى و انقلابى چیزى برایمان نمانده بود.
لازم به یادآورى است که ذکر شمه اى از وقایع انقلاب و روحانیت به معناى آن نیست که طلاب و روحانیون عزیز در فرداى این نوشته حرکت تند و انقلابى بنمایند بلکه هدف، علم و آگاهى به نکتههاست که در انتخاب مسیر با بصیرت حرکت کنند و خطرها و گذرها و کمینگاهها را بهتر بشناسند.
اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزهها، اینجانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمىدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولى این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله اى که در قدیم داراى حکمى بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدى پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است، واقعاً موضوع جدیدى شده است که قهراً حکم جدیدى مىطلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براى مردم و جوانان و حتى عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهارنظر نمىکنم. آشنایى به روش برخورد با حیلهها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتى سیاسیون و فرمولهاى دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایهدارى و کمونیزم که در حقیقت استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مىکنند، از ویژگیهاى یک مجتهد جامع است.
یک مجتهد باید زیرکى و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامى و حتى غیراسلامى را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى که در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشاندهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه ، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است. هدف اساسى این است که ما چگونه مىخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.
راستى به چه علت است که در پى اعلام حکم شرعى و اسلامى مورد اتفاق همه علما در مورد یک مزدور بیگانه (11) اینقدر جهانخواران برافروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتادهاند؟ غیر از این نیست که سران استکبار از قدرت برخورد علمى مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئههاى شوم آنان به هراس افتادهاند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پرحماسه مىدانند و از اینکه فضاى شرارت آنان محدود شده است و مزدبگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمىتوانند علیه مقدسات قلمفرسایى کنند مضطرب شدهاند. من قبلاً نیز گفتهام همه توطئههاى جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلى گرفته تا حصر اقتصادى و غیره براى این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوى جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم.
ما نباید غفلت بکنیم، واقعاً باید به سمتى حرکت نماییم که إنشاءالله تمام رگههاى وابستگى کشورمان از چنین دنیاى متوحشى قطع شود. استکبار غرب شاید تصور کرده است از اینکه اسم بازار مشترک و حصر اقتصادى را به میان بیاورد ما درجا مىزنیم و از اجراى حکم خداوند بزرگ صرفنظر مىنماییم. خیلى جالب و شگفتانگیز است که این به ظاهر متمدنین و متفکرین وقتى یک نویسنده مزدور با نیش قلم زهرآگین خود احساسات بیش از یک میلیارد انسان و مسلمان را جریحهدار مىکند عدهاى در رابطه با آن شهید مىشوند برایشان مهم نیست و این فاجعه عین دموکراسى و تمدن است اما وقتى بحث اجراى حکم و عدالت به میان مىآید، نوحه رأفت و انساندوستى سر مىدهند.
ما کینه دنیاى غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همین نکتهها به دست مىآوریم. قضیه آنان قضیه دفاع از یک فرد نیست، قضیه حمایت از جریان ضد اسلامى و ضدارزشى است که بنگاههاى صهیونیستى و انگلیس و آمریکا به راه انداختهاند و با حماقت و عجله خود را رو به روى همه جهان اسلام قرار دادهاند. البته باید ببینیم که بعض دولتها و حکومتهاى اسلامى چگونه با این فاجعه بزرگ برخورد مى کنند. اینکه دیگر مسئله عرب و عجم و فارس و ایران نیست بلکه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تاکنون و از امروز تا همیشه تاریخ است و نتیجه نفوذ بیگانگان در فرهنگ مکتب اسلام است که اگر غفلت کنیم این اول ماجراست و استعمار از این مارهاى خطرناک و قلم به دستان اَجیرشده در آستین فراوان دارد.
ضرورتى نیست که در چنین شرایطى ما به دنبال ایجاد روابط و مناسبات گسترده باشیم، چرا که دشمنان ممکن است تصور کنند که ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقهمند شدیم که از کنار اهانت به معتقدات و مقدسات دینى خود ساکت و آرام مىگذریم.
آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل مىکنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسى خود تجدید نظر نماییم و ما خامى کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهاى تند یا جنگ سبب بدبینى غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزواى کشور شده است و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانى مىکنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین مىگذارند. این یک نمونه است که خدا مىخواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانى در این زمان اتفاق بیفتد و دنیاى تفرعن و استکبار و بربریّت چهره واقعى خود را در دشمنى دیرینهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهاندیشى به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بىتجربگى نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودى اسلام و مسلمین است و الاّ مسئله فردى سلمان رشدى آنقدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیستها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.
روحانیون
و مردم عزیز حزباللّه و خانوادههاى محترم شهدا حواسشان را جمع کنند که
با این تحلیلها و افکار نادرست خون عزیزانشان پایمال نشود. ترس من این است
که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسى قضاوت بنشینند و بگویند که باید
دید فتواى اسلامى و حکم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانین دیپلماسى
بوده است یا خیر؟ و نتیجهگیرى کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتى
داشته است و بازار مشترک و کشورهاى غربى علیه ما موضع گرفتهاند، پس باید
خامى نکنیم و از کنار اهانتکنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب
بگذریم! خلاصه کلام اینکه ما باید بدون توجه به غرب حیله گر و شرق متجاوز و
فارغ از دیپلماسى حاکم بر جهان در صدد تحقق فقه عملى اسلام برآییم و
الاّ مادامى که فقه در کتابها و سینه علما مستور بماند، ضررى متوجه
جهانخواران نیست و روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته
باشد، نمى تواند درک کند که اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه کافى نیست.
حوزه ها و روحانیت باید
نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره
چند قدم جلوتر از حوادث، مهیاى عکسالعمل مناسب باشند. چه بسا شیوههاى
رایج اداره امور مردم در سالهاى آینده تغییر کند و جوامع بشرى براى حل
مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند.
علماى بزرگوار اسلام از هماکنون باید براى این موضوع فکرى کنند. نکته آخرى که توجه به آن لازم است اینکه روحانیون و علماء و طلاب باید کارهاى قضایى و اجرایى را براى خود یک امر مقدس و یک ارزش الهى بدانند و براى خود شخصیت و امتیازى قائل بشوند که در حوزه ننشستهاند بلکه براى اجراى حکم خدا راحتى حوزه را رها کرده و مشغول به کارهاى حکومت اسلامى شدهاند. اگر طلبهاى منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالى ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسئولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هواى اجتهاد و درس خوش کند، در پیشگاه خداوند بزرگ یقیناً مؤاخذه مىشود و هرگز عذر او موجه نیست، ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بىسابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایط بهتر از این را نخواهیم داشت.
امیدوارم از نصایح و تذکرات مشفقانه این پدر پیر و این خدمتگزار حقیر خود، دلگیر نشده باشید و در مظان استجابت دعا با انفاس قدسیه و با دلهاى منور خود برایم دعا و طلب مغفرت نمایید. من هم از یاد و دعاى خیر براى روحانیت اصیل و حوزههاى علمى غفلت نمىکنم. خداوندا! توان علماء و روحانیت را در خدمت به دین خود افزون نما. خداوندا! حوزههاى علمیه ، این سنگرهاى پاسدارى از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پا برجا بدار. خداوندا! شهداى روحانیت و حوزهها را از نعم بیکران و رزق حضور خویش بهرهمند فرما. خداوندا! به جانبازانشان شفا مرحمت کن و به خانوادههاى شهداشان صبر و اجر مرحمت فرما. مفقودین و اسراشان را هر چه زودتر به اوطانشان برگردان. خداوندا! ارزش خدمت و خدمتگزارى به دین خود و به مردم را در دل و دیدگان ما افزون و جاودانه نما. إنّک ولىّ النِّعم. والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته .
روحالله الموسوی الخمینی
3 اسفند 67
پی نوشتها:
1- رشته و ریسمان
2- ترساننده ، بیمدهنده
3- پنهان کردن، لایه پنهانى و درونى هر چیزى.
4- فصلبندى، جدا کردن ابواب.
5- کتابهاى چهارگانه معتبر احادیث فقهى شامل: التهذیب، الاستبصار (شیخ طوسى)، من لایحضره الفقیه (شیخ صدوق)، الکافى (شیخ مفید).
6- مداد العلماء افضل من دماء الشهداء.
7- نویسنده این کتاب، سلمان رشدى، هندى الاصل مقیم انگلیس و عضو انجمن سلطنتى قلم انگلیس مىباشد. در این کتاب وقیحانه به مقدسات اسلام، قرآن کریم و مقام شامخ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در قالب یک رمان مستهجن و ضداخلاقى اهانت شده است. محافل صهیونیستى، دولت آمریکا و جهان غرب به حمایت از انتشار این کتاب برخاستند و حضرت امام خمینى با صدور فتواى ارتداد رشدى و وجوب قتل وى و ناشرین کتاب ضد اخلاقى او، به مقابله با هجوم فرهنگى دشمنان اسلام برخاست و موجى از بیدارى و مقاومت در جهان اسلام پدید آورد.
8- در سال 1358 طرفداران حزب نوظهور خلق مسلمان به بهانه دفاع از آقاى شریعتمدارى، در شهر قم و تبریز دست به آشوب و بلوا زدند ولى با هوشیارى مردم غیور و مسلمان آذربایجان و قم این توطئه خنثى و حزب مذکور منحل و غیر قانونى اعلام گردید.
9- در تاریخ 19/4/1359 ماجراى کودتایى که از مدتها قبل از طریق عوامل سازمان سیاه در ایران تدارک دیده شده بود و در آستانه اجراى عملیات کودتا که طبق آن بیت امام خمینى و مراکز حساس نظام جمهورى اسلام بمباران و تهران به تصرف عوامل وابسته به بیگانه در مىآمد، به گونهاى معجزهآسا کشف و عوامل کودتا دستگیر شدند. شرح ماجراى کودتا را در کتاب کودتاى نوژه از انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى ببینید. نام این کودتا به خاطر انتخاب پایگاه هوایى نوژه که قبل از پیروزى انقلاب به پایگاه شاهرخى در همدان معروف بود و پس از انقلاب به پایگاه حر تغییر نام داد و به واسطه شهادت یکى از افسران، پایگاه به نام شهید نوژه نامگذارى گردید، به عنوان اولین پایگاه تجمع و اقدام برگزیده شده بود.
10- اعضا و وابستگان انجمن حجتیه