جلوه هایی از گل سرخ محمدی صلوات الله علیهم
بسم الله
اسماء
بنت عمیس گوید: روز ولادت امام حسین علیه السلام بود که حضرت رسول صلی الله علیه وآله به خانه زهراس آمد و به من
گفت: اسماء! فرزندم را به من بده ، فرزندش را در پارچه ای سفید پیچیدم و به ایشان
دادم ، آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس گریست.
عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ، گریه از برای چیست؟
فرمود: برای این فرزندم می گریم. گفتم: او که تازه متولد شده.
فرمود: گروه ستمگر پس از
من او را به قتل می رسانند و هرگز شفاعتم نصیب آنان نخواهد شد. آن گاه به علی علیه السلام فرمود: بر فرزندت چه نام نهادی ؟
علی علیه السلام عرض کرد: در نامگذاری از
رسول خداص سبقت نمی گیرم. پیامبرص فرمود: من هم از خدای خود سبقت نمی گیرم. در
همین هنگام جبرئیل نازل شد و فرمود: ای محمد! خدای بزرگ سلام می رساند و می فرماید: علی ع بر تو به منزله هارون برای موسی
است. نام این فرزندت را به نام فرزند هارون بگذار. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: نام فرزند هارون چه بود؟ فرمود: شبیر. آن حضرت فرمود: زبان من عربی است.
جبرئیل فرمود: او را حسین نام گذار. پس پیامبر صلی الله علیه وآله او را حسین نامید و در روز
هفتم دو گوسفند چاق برای وی عقیقه کرد و یک ران آن را با یک اشرفی طلا به قابله
داد و سرش را تراشید و به وزن مویش نقره صدقه داد و به سرش عطر مالید.
روایت شده که وقتی امام حسین علیه السلام به دنیا آمد، پیغمبر در گوش راستش
اذان گفت و در گوش چپش اقامه و از امام چهارم رسیده است که پیغمبر در روز ولادت
حسین علیه السلام در گوشش ندای نماز
فرمود، در این میلاد مسعود و تولد و اوضاع و احوال وضع حمل او که همه شگفت آور است
، سخنی نیست و چون رسول خداص از شهادت این مولود خبر داده بود توجه به اهل بیت
بیشتر گردید و در میلادش ملائکه و فرشتگان از موقعیت استفاده کرده ، در جشن و سرور
خاندان نبوت شرکت کردند و در این که حسین علیه السلام بدوا از پستان هیچ زنی شیر نخورد، مورد
اتفاق است و لذا گوشت و پوست و استخوانش از گوشت و پوست و استخوان پیغمبرص رویید و
یکی از اسرار حدیث «حسین منی و انا منه» همین است که حسین از دست و زبان شخص رسول
الله تغذیه می کرد و نسل خاتم النبین و ائمه هدی از صلب حسین بن علی ع مستقر گردید
و پیغمبر مکرر فرمود: اولاد من از فاطمه و ائمه دین از حسین است.
ابن شهرآشوب می نویسد: پس از تولد حسین ، فاطمه (سلام الله علیها) مریض شد و پیغمبر صلی الله علیه وآله دایه ای خواست ، نیافت. خود
انگشت ابهام به دهان حسین می گذاشت تا سیر شد و چهل شبانه روز حسین از انگشت
پیغمبر تغذیه می کرد تا گوشت و پوست و استخوانش از وجود پیغمبر نشو و نما یافت.
حسین علیه السلام در نگاه پیغمبر صلی الله علیه وآله
امام
حسین علیه السلام به مدت 7سال در آغوش
پیامبر بزرگ اسلام تربیت یافت. در این 7 سال ، آن قدر حضرت سفارش او و برادرش حسن
ع را به مردم کرد که کتابهای سنی و شیعه پر است از فضائل و مناقب این دو بزرگوار.
بیش از 50 مورد در کتابهای اهل سنت آمده است که آن حضرت فرمودند: «الحسن و الحسین
سید شباب اهل الجنه» ،
«حسن و حسین علیه السلام دو آقای جوانان بهشتند» و درباره
امام حسین علیه السلام مکرر فرموده است:
خدایا! من حسین را دوست می دارم ، پس دوست بدار کسی که او را دوست می دارد.
و در جای دیگر، مقام آن حضرت را به قدری بالا برده است که
می فرماید: هر که حسین را دوست بدارد، در بهشت است و هر که دوستداران حسین را نیز
دوست بدارد، در بهشت است.
در مقتل خوارزمی آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «حسین علیه السلام دری از درهای بهشت است ، هر کس با
او دشمنی کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می سازد.» و باز می فرماید: که سلمان
فارسی به خدمت رسول اکرم ص رسید: دیدم که امام حسین علیه السلام را روی زانویش نشانده ، میان دیدگان
و دهانش را می بوسید و می فرمود: «تو سرور، پسر سرور و پدران سروران هستی ، تو
پیشوا و پدر پیشوایان هستی ، تو حجت ، پسر حجت و پدر 9 پیشوا از صلب خود هستی که
نهمین آنها قائم آنهاست.»
مکارم اخلاقی امام حسین علیه السلام
برخورد با مستمندان:
مسمره
گوید: حسین بن علی علیه السلام از کنار
جمعی مستمند گذشت که عبائی برای خود گسترده بودند. مقداری نان به امام تعارف کرده
و عرض کردند فرزند رسول خدا بفرمایید. حضرت دو زانو نشست و با آنها از آن نان میل
کرد و این قسمت از آیه شریفه را تلاوت کرد: «خداوند مستکبران را دوست نمی دارد.»
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا بپذیرید. آنان
گفتند: آری می پذیریم ، همگی بلند شده و به خانه حضرت آمدند. امام حسین به یکی از
بانوان فرمود: هر چه ذخیره داری بیاور و از ایشان خوب پذیرایی کرده و با دادن انعام
و پاداش آنها را روانه کردند.
مواضع امام حسین علیه السلام پس از شهادت برادرش درباره معاویه و
صلح هیچ گونه تفاوتی با مواضع امام حسن علیه السلام نداشت
همچنین نقل شده است که در روز عاشورا بر پشت امام حسین علیه السلام آثاری از پینه و گرفتگی مشاهده شد،
وقتی از امام سجاد علیه السلام علت را
پرسیدند، فرمود: اینها آثار کیسه های غذایی است که بر دوش می گرفتند و به منازل
بیچارگان و مساکین و یتیمان می بردند.
خوف از پروردگار:
درباره
زهد امام علیه السلام چنین آمده است که به
حضرت عرض شد: چه بسیار است خوف از پروردگار؟ امام فرمود: امانی نیست در روز قیامت
مگر برای کسی که در دنیا از خداوند خوف داشته باشد.
انس بن مالک گوید: روزی همراه با امام حسین ع بودم حضرت
نزدیک قبر خدیجه س رفت. سپس گریه کرد و
بعد از آن به من گفت: از نزد من برو! انس گوید: خودم را پنهان کردم. دیدم نماز
خواند و خیلی نمازش را طول داد، سپس مناجات کرد و عرضه داشت: «پروردگارا! بنده
حقیر و کوچکت را که تو مولا و سرورش هستی و او پناهی جز تو ندارد، رحم کن. ای
دارنده عظمت و علو و بزرگی! اعتماد و اطمینانم فقط و فقط به توست. خوشا به حال کسی
که تو مولا و سرورش باشی ، خوشا به حال برده ات که خواب از چشمش پریده است و دردش
را به تو ای ذوالجلال ، شکایت می کند. او را علت و مرضی نیست ، جز این که محبتش به
مولایش زیاد است. ابن صباغ مالکی در «فصول المهمه» گوید: هرگاه آن حضرت وضو می
گرفت و یا به نماز می ایستاد، رنگ رخسارش زرد می شد و چون علت آن را می پرسیدند،
می فرمودند: «هیچ می دانید در پیش روی چه کسی می خواهم بایستم.»
بردباری امام حسین علیه السلام:
یکی
از خدمتگزاران حضرت ، مرتکب کار زشتی شد که باید کیفر می دید، امام عدستور دادند
که به او تازیانه زده شود، وی عرض کرد: ای سرور گرامی ، خدا فرموده است:
«و الکاظمین الغیظ»؛ آنان که خشم خود را فرو می برند.
حضرت فرمودند: او را رها کنید و از تنبیه وی دست بردارید. خدمتکار بلافاصله ادامه
آیه را تلاوت کرد که: پریده است و دردش را تو ای ذوالجلال ، شکایت می کند. او را
علت و مرضی نیست. جز این که محبتش به مولایش زیاد است. ابن صباغ مالی در «فصول
المهمه» گوید: هرگاه آن حضرت وضو می گرفت و یا به نماز می ایستاد، رنگ رخسارش زرد
می شد و چون علت آن را می پرسیدند، می فرمودند: «هیچ می دانید در پیش روی چه کسی
می خواهم بایستم!».
شجاعت امام علیه السلام:
عبدالله
بن قیس گوید: در جنگ صفین یا امیرالمومنین علیه السلام بودم. ابو ایوب اعور آب را تصرف کرد
و مانع استفاده لشکر علی علیه السلام از
آب شد. مسلمین از عطش شکایت کردند. حضرت علی علیه السلام پس از ایراد خطابه ای حماسی عده ای
از لشکریان را برای گشودن نهر آب فرستاد، ولی آنها بدون دستیابی به نتیجه ای
برگشتند، حضرت از این قضیه ناراحت شدند، اما حسین علیه السلام وقتی ناراحتی پدر را دید، عرض کرد:
پدر جان! اجازه می دهی من برای گشودن آب بروم؟ حضرت فرمود: پسر جان ، برو.
امام حسین علیه
السلام شجاعانه همراه عده ای از دلاوران حرکت کرد و پس از نبردی سخت ، ماموران
معاویه را عقب راند و خیمه ای بر پا کرده ، اصحاب خود را آنجا مستقر کرد و خدمت
پدر رسید و ماجرا را به اطلاع رساند. علی علیه السلام با دیدن فرزندش گریان شد، عرض شد:
این اولین فتح به برکت حسین ع بود. چرا گریان شده اید؟
فرمود: به یاد آورم که او را در کربلا عطشان کشته خواهد شد تا آنجا که اسبش شیهه
کند و بگوید «فریاد از امتی که فرزند زاده پیامبرشان
را کشتند.»
نویسنده:علی اصغر صرفه جو
منبع:روزنامه جام جم
راسخون