آورده اند که ...
بسم الله

معجزه و کرامت، امور خارق العاده ای است که بر خلاف طبیعت و عادت بشر می باشد که عقول همه عقلاء عالم را تکان داده و حتى افکار دانشمندان جهان را حیران ساخته. آن قدرت و قوه ایست که پروردگار متعال آن را به پیغمبران و اوصیاء و خلفاء و جانشینان و بندگان صالح و اولیاء عنایت فرموده تا دلیل و نشانه بر صدق نبوت و امامت و حجت بر خلق تمام باشد تا مردم فرمان بردارى از دستورات و فرمایشات ایشان نمایند که همان دستورات و فرمایشات حق است و از مهالک دنیا و آخرت نجات یابند و رستگار شوند.
قطرهای از کامِ دوست
حبابه از شیعیان حضرت سیدالشهداء علیه السلام مى گوید:
روزى نزد امام حسین علیه السلام رفته و بعد از سلام و احوالپرسى به من فرمود: اى حبابه ! چرا به دیدن ما نمى آیى ؟
گفتم: به خاطر ناراحتى و مرضى است که مبتلا شده ام .
وقتى حضرت از مریضى اش پرسید، حبابه صورتش را که به مرض برص مبتلا بود، نشان داد و در اینحال امام حسین علیه السلام اندکى از آب مبارک کامش را روى آن نهاد و دعایى فرمود و هماندم که آثار برص از چهره او محو شد و حضرت فرمود: اى حبابه ! شکر خداى را به جاى آر؛ خداوند آن را از تو دور کرد.
حبابه به سجده شکر رفت و پس از برداشتن سر از سجده، امام حسین علیه السلام فرمود:
اى حبابه ! ما و شیعیانمان بر فطرت الهى هستیم و دیگران از آن بدورند. (بحار الانوار: 44/180)
مسیحای دوران
روزى جوانى گریه کنان نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت :مادرم بدون وصیت از دنیا رفت و با اینکه اموالى دارد، مرا دستور داد که قبل از اطلاع شما دست به آن نزنیم .
در اینحال حضرت بپا خاست و با جوان نزد مادرش رفت و دعایى نمود تا خداوند متعال او را جهت تعیین وصیتش زنده کند؛ ناگهان مادر آن جوان نشست و شهادت خود را به زبان آورد و به امام حسین علیه السلام نگاه کرد و گفت :
اى مولاى من ! داخل شو و مرا به آنچه مربوط به خودت مى باشد، دستور ده .
مقامات دولتى با خبر مى شوند و پس از تحقیق، با اعجاز حضرت امام حسین علیه السلام یقین مى کنند و از طرف حکومت چون ماه محرم بوده اطعام مفصلى مى شود و قطار راه آهن براى عبور عزادران مجانى مى شود و آن هندو و جمعى از بستگانش مسلمان و شیعه مى گردند
امام حسین علیه السلام وارد شد و از او خواست تا وصیتش را بیان کند و او گفت:
یا بن رسول الله ! یک سوم اموالم را (اموالش را یک به یک شمرد) به تو مى دهم تا هر جا بخواهى به مصرف رسانى و اگر مى دانى که فرزندانم از دوستان تو مى باشند، دو سوم بقیه را به ایشان مى دهم و اگر مخالف شما باشند، همه اموالم را بردار؛ زیرا حقى براى مخالفین شما در اموال مۆمنین نیست .
سپس حضرت خواست تا کفن و دفن و نمازش را به عهده گیرد و بعد مرد. بحار الانوار 44/181.
هندوی سر جدا
حاج محمّد سوداگر که چندین سال در هند بوده عجائبى در ایام توقف در هند مشاهده کرده از آنجمله نقل مى نمود:
روزى در بمبئى یک نفر هندو (بت پرست) مِلک خود را در دفتر رسمى مى فروشد و تمام پول آن را از مشترى گرفته از دفترخانه بیرون مى آید.
دو نفر شیّاد که منتسب به مذهب شیعه بودند در کمین او بودند که پولش را بدزدند، هندو مى فهمد، به سرعت خودش را به خانه مى رساند و فورا از درختى که در وسط خانه بود بالا مى رود و پنهان مى شود.
آن دو نفر شیّاد وارد خانه مى شوند هر چه مى گردند او را نمى بینند به زنش عتاب مى کنند مى گویند ما دیدیم وارد خانه شد باید بگوئى کجاست زن مى گوید: نمى دانم .

پس او را شکنجه و آزار مى نمایند تا مجبور مى شود و مى گوید: شما بحق حسین خودتان قسم بخورید که او را اذیت نکنید تا بگویم . آن دو نفر بى حیا بحق آن بزرگوار قسم یاد مى کنند که کارى با او نداشته باشند جز بدانند او کجاست . زن به درخت اشاره مى کند پس آنها از درخت بالا مى روند و هندو را پائین مى آورند و پولهایش را برمى دارند و از ترس اینکه تعقیب و رسوا نشوند سرش را مى برند.
زن بیچاره سر را بسوى آسمان بلند مى کند و مى گوید: اى حسینِ شیعه ها، من به اطمینان قسم به تو شوهرم را نشان دادم .
ناگهان آقائى ظاهر مى شود و با انگشت مبارک اشاره بگردن آن دو نفر مى کند فورا سرهاى آنها از بدن جدا شده مى افتند بعد سر هندو را به بدنش متصل مى فرماید و زنده مى شود و آنگاه از نظر غائب مى شود.
مقامات دولتى با خبر مى شوند و پس از تحقیق، با اعجاز حضرت امام حسین علیه السلام یقین مى کنند و از طرف حکومت چون ماه محرم بوده اطعام مفصلى مى شود و قطار راه آهن براى عبور عزادران مجانى مى شود و آن هندو و جمعى از بستگانش مسلمان و شیعه مى گردند. (داستانهاى شگفت)
وقتى حضرت از مریضى اش پرسید، حبابه صورتش را که به مرض برص مبتلا بود، نشان داد و در اینحال امام حسین علیه السلام اندکى از آب مبارک کامش را روى آن نهاد و دعایى فرمود و هماندم که آثار برص از چهره او محو شد و حضرت فرمود: اى حبابه ! شکر خداى را به جاى آر؛ خداوند آن را از تو دور کرد
ادب حضور
مرحوم عالم بزرگوار سید اعظم حاج میرزا حسین نورى نقل نموده که استاد ما علامه بزرگوار شیخ عبدالحسین تهرانى براى توسعه سمت غربى صحن مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام خانه هائى خرید و جزء صحن شریف قرار داد و قریب شصت سرداب براى دفن اموات در همان قسمت قرار داد و روى آنها طاق زدند و مردم مُردگان خود را در آن سردابها دفن مى کردند.
چون مدتى گذشت دانسته شد که طاق روى سردابها در اثر کثرت عبور مردم آن توانائى تحمل را ندارد و ممکن است فرو ریزد و سبب زحمت و هلاکت شود.
لذا شیخ امر فرمود: که طاق را بردارند و از نو با استحکام بیشترى بنا کنند و چون جماعت بسیارى در سردابها دفن شده بودند امر فرمود: سردابى را خراب کنند و بنا نمایند بعد سرداب دیگر و هر سردابى را خراب مى کردند یک نفر پائین مى رفت و خاک بر جسد مرده مى ریخت به مقدارى که کشف نشود هتک حرمت اموات نگردد پس مشغول شدند تا رسیدند به سردابى که مقابل ضریح مقدس بود چون پائین رفتند براى پوشانیدن جسدها دیدند تمام جسدهائى که در این قسمت هست سرهایشان که در جهت غرب بوده بجاى پایشان که رو به قبر شریف بوده قرار گرفته و پایشان به سمت غرب است .
مردم با خبر شدند جماعت به شمارى مى آمدند این منظره عجیبه را مشاهده مى کردند و آن جسدهائى که در این قسمت بوده منقلب گردیده سه جسد بود که یکى از آنها جسد آقا میرزا اسماعیل اصفهانى نقاش بود که در صحن مقدس مشغول نقاشى بوده .
پسرش وقتى که منظره جسد پدر را مى بیند گواهى مى دهد که من هنگام دفن پدرم حاضر بودم و بدن پدرم را که دفن کردم پاهایش رو به ضریح مقدس بود و الحال مى بینم سرش رو به ضریح است و آشکار شد بر مردم اینکه این تغییر وضع جسد چند مرده تاءدیبى از طرف خداوند است بندگانش را، که بشناسند راه ادب و طریقه معاشرت با ائمه علیهم السلام را. (کرامات الحسینیة، ج 1)
فرآوری: ابوالفضل صالح صدر
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان