مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده

تبلیغات اسلامی شهداء پویاشهر(پوده)

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده

تبلیغات اسلامی شهداء پویاشهر(پوده)

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده
بسم الله
نمایی ازبنای خیری که مرحوم حاج حیدرعلی دهقانی وحاجیه خانم اللهیاری به توفیق الهی وباکمک عاشقان قرآن وعترت علیهم السلام از خود بجای گذاشتند.روحشان شادورحمت الهی قرینشان
(وفات1391و1392) .(مسجد حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف ـ پوده)
آخرین نظرات
  • ۳۰ مرداد ۹۷، ۱۸:۲۸ - موزیلاگ ..
    تشکر (:

دو دست بریده پسرم

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۲ ب.ظ

بسم الله

حضرت عباس

در روز قیامت رسول خدا صلى الله علیه و آله به امام على علیه السلام مى فرماید: به فاطمه زهرا سلام الله علیه بگو براى شفاعت و نجات امت چه دارى ؟ امام علیه السلام پیام رسول خدا صلى الله علیه و آله را به حضرت فاطمه سلام الله علیه ابلاغ مى کند و زهرای مرضیه سلام الله علیه در جواب مى گوید:

«یا امیرالمۆمنین کفانا لاحل هذا المقام الیدان المقطوعتان من ابنى العباس»؛ اى امیرمۆمنان، براى ما در مقام شفاعت، دو دست بریده پسرم عباس، کافى است .(معالى السبطین: 1/452)

اینگونه توسل کن

سیّدمحمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى، داستانى را از آیت الله العظمى مرعشى نجفى(ره) اینچنین نقل فرمود:

یکى از علماى نجف اشرف، که مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که: من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّ بن الحسن العسکرى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف  عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود.

براى همین منظور به کرّات به مسجد جمکران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم . روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم : مولاجان، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم ؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار کربلا قمر بنى هاشم علیه السلام متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟!

از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف مواجه شدم. بدون تامل به حضرتش سلام کردم .حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند:

نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى. چون خواستى از حضرت ابوالفضل علیه السلام حاجت بخواهى، این چنین بگو: «یا اباالغوث ادرکنى»؛ اى آقا پناهم بده .

به حضرت ابوالفضل علیه السلام که سهل است، اگر به بند کفش من که نوکرى از نوکران حضرت ابوالفضل علیه السلام هستم از این جهت که نوکرم علاقه نداشته باشد، والله به رو در آتش خواهد افتاد

مریض زردشتى

شیخ کاظم صدیقى زنجانى، بیان می کند: چند سال قبل دهه عاشورا در مجلسى صحبت داشتم . روز تاسوعا صاحب و بانى مجلس که پدر شهید هم بود به من گفت : آقا، از کرامات حضرت اباالفضل العباس علیه السلام صحبت کنید و سپس افزود: روزى یک خانم زردشتى به منزل ما آمد، مقدارى قند و چاى آورد و گفت : اینها نذر حضرت قمر بنى هاشم اباالفضل العباس علیه السلام شدم و آن بزرگوار فرزندم را شفا داد.

 

وفای به نذر

مولف کتاب کرامات العباسیّه از والده محترمه شان نقل می کند که : مادرى را مقابل ضریح دیدم که زیاد گریه مى کرد، از او پرسیدم : چرا اینقدر گریه و زارى مى کنى ؟!

گفت : من نذر کرده بودم که اگر آقا حضرت اباالفضل علیه السلام بچه اى به من عنایت فرمود، سر تا پاى او را طلا بگیرم و داخل ضریح بیندازم، وقتى که بچه به دنیا آمد طمع مرا گرفت و گفتم :براى چه طلاها را توى ضریح بیندازم تا خدام بخورند، حضرت طلا نمى خواهد. خلاصه زیر بار نرفتم، یک وقت متوجه شدم که بچه ام فلج شده هر جا او را بردم نتیجه نگرفتم . حالا او را آورده ام و به ضریح مطهر بسته ام، و از گفته هاى خود پشیمانم و توبه کرده ام ، و حاضرم به نذرم عمل کنم و آقا او را شفا دهد.

ولادت، حضرت عباس (ع)
درمان وسوسه

شیخ محمد اهل تبت چین بود و خیلى مشتاق علم و تحصیل بود ولى چون به مرض وسوسه دچار شده بود، وقت وضو خیلى به زحمت مى افتاد و از این مرض رنج مى برد. ایشان به نجف اشرف مشرف مى شود و براى این دو مشکل به ضریح مطهر حضرت امیرالمۆمنین على علیه السلام پناهنده شده و به تضرع و گریه و زارى مشغول مى شود و از حال طبیعى خارج مى گردد، در همان لحظه مى شنود که گوینده اى مى گوید: تو به تحصیل علم موفق مى شوى و براى رفع مرض ‍ وسوسه ات خدمت حضرت ابوالفضل العباس برو.

گفت : وقتى که بحال آمدم، بلند شدم رفتم کربلا، بعد از زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام به زیارت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مشرف شدم بعد به مدرسه آمدم و شب را در حجره مدرسه خوابیدم .

در عالم خواب دیدم که به حجره وارد شدم، دیدم حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و آقا امیرالمۆمنین علیه السلام نشسته اند. سلام کردم، جوابم داده و بعد اجازه نشستن به من فرمودند، همین طور که نشسته بودم یک وقت دیدم حضرت ابوالفضل علیه السلام تشریف آوردند و به آقا رسول الله صلى الله علیه و آله عرض سلام کرد. آقا بعد از جواب فرمود: بنشین، سپس امیرالمۆمنین علیه السلام رو به پیغمبر صلى الله علیه و آله از حضرت عباس علیه السلام شروع به تعریف و تمجید نمودند.

حضرت فرمود: مى دانم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: یک انعام و هدیه اى به او عنایت فرمائید. حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند: بهترین هدیه این است که برخیزد و وضو بگیرد و به نماز بایستد .

 حضرت عباس علیه السلام برخاستند وضو گرفتند، یک مقدار کمى آب به صورت خود زدند و آن را شستند بعد به شستن دست راست و دست چپ و بعد مسح سر و پاها مشغول شدند و بعد رو به من کرده و فرمودند: ما این طور وضو مى گیریم .

از خواب پریدم و بعد از آن دیگر هیچ وسوسه اى وقت وضو نداشتم .

حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى. چون خواستى از حضرت ابوالفضل علیه السلام حاجت بخواهى، این چنین بگو: «یا اباالغوث ادرکنى»؛ اى آقا پناهم بده

ناله جوان سرکش 

شیخ فضل الله شفیعى قمى، نقل می کند: یکى دو سال به انقلاب مانده بود. در تهران ، خیابان غیاثى ، شب تاسوعا شخصى پس از دیدن سقاخانه ها، به مقام شامخ حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام جسارت مى کند. به خانه که مى آید، مى بیند مادرش مشغول خوردن شله زرد است و در آنجا نیز مى گوید: مادر دست از خرافات بردار، از امشب من مى خواهم مشروب بخورم کیف کنم ! مادر او را از این کار منع مى کند ولى او مى گوید: من ابوالفضل نمى شناسم .

مادر از او جدا شده و مشغول کار خود مى گردد، که ناگهان صداى فرزندش ‍ بلند مى شود: سوختم ! سوختم ! وقتى که مى آید مى بیند بساط مشروب پهن است ولى جوان نیست و فقط صداى او مى آید، گویى به زمین فرو رفته بود. تا یک ماه صداى جوان مى آمد ولى کسى او را پیدا نکرد.

 

ارادت به بند کفش نوکر آقا

در ایام بیمارى مرحوم علامه امینى رضوان الله تعالى علیه صاحب کتاب شریف الغدیر فردى براى عیادت به منزل موقت ایشان واقع در پیچ شمیران تهران رفت؛ و علامه سخت بیمار و به پشت خوابیده بود.

آن فرد در ضمن حرفها گفت : آقا مثلاً اگر انسان به حضرت عباس علیه السلام علاقه و محبت نداشته باشد به کجاى ایمان او صدمه مى خورد؟!

علامه امینى متغیر شده و با آن حالت نقاهت ، نشست و فرمود:

به حضرت ابوالفضل علیه السلام که سهل است، اگر به بند کفش من که نوکرى از نوکران حضرت ابوالفضل علیه السلام هستم از این جهت که نوکرم علاقه نداشته باشد، والله به رو در آتش خواهد افتاد.(معاد شناسى: 7/83)

فرآوری: ابوالفضل صالح صدر      

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

۹۳/۰۳/۱۲
مجتبی دهقانی پوده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی