ماجرای تشویقی سپاه به یک فرمانده/توجه شهید برونسی به حفظ بیت المال
سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ب.ظ
بسم الله
شهید برونسی رفته
بود مکه. وقتی برگشت، با همسرم رفتیم دیدنش. خانهشان آن موقع، در کوی
طلاب بود. قبل از این که وارد اتاق بشویم، توی راهرو چشمم افتاد به یک
تلویزیون رنگی، با کارتن و بند و بساط دیگرش.
بعد
از احوالپرسی و چاق سلامتی، صحبت کشید به سفر حج او، و اینکه چه کارهایی
کرده و چه آورده و چه نیاورده. می خواستم از تلویزیون رنگی سوال کنم،
اتفاقاً خودش گفت: از وسایلی که حق خریدنش رو داشتم، فقط یک تلویزیون رنگی
آوردم.
گفتم: ان شاء الله مبارک باشه و سال های سال براتون عمر کنه.
خنده معنی داری کرد و گفت: اون رو برای استفاده شخصی نیاوردم.
گفتم: پس برای چی آوردین؟
گفت: آوردم که بفروشم و فکر می کنم شما هم مشتری خوبی باشی، آقا صادق.
با تعجب پرسیدم چرا بفروشینش، حاج آقا؟
گفت: راستش من برای این زیارت حجی که رفتم، یک حساب دقیقی کردم، دیدم کل خرجی که سپاه برای من کرده، شونزده هزار تومن شده.
مکثی
کرد و ادامه داد: حالا هم می خوام این تلویزیون رو درست به همون قیمت
بفروشم که پولش رو بدم به سپاه، تا خدای ناکرده مدیون بیت المال نباشم.
ساکت شد. انگار به چیزی فکر کرد که باز خودش به حرف آمد و گفت: حقیقتش از بازار هم خبر ندارم که قیمت این تلویزیون ها چنده.
مانده بودم چه بگویم. بعد از کمی بالا و پایین کردن مطلب، گفتم: امتحانش کردین حاج آقا؟
گفت: صحیح و سالمه.
گفتم من تلویزیون رو می خوام، ولی توی بازار اگر قیمتش بیشتر باشه چی؟

گفت: اگر بیشتر بود که نوش جان تو، اگر هم کمتر بود که دیگه از ما راضی باش.
تلویزیون را با هم معامله کردیم، به همان قیمت شانزده هزار تومان. پولش را هم دودستی تقدیم کرد به سپاه، بابت خرج و مخارج سفر حجّش.
فرهنگ نیوز
فرهنگ نیوز