از ۲۸مرداد۳۲ بود که آمریکا مانند انگلیس، دشمن مردم ایران شد
سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ق.ظ
بسم الله

یک ضربالمثل رایج در آمریکای لاتین وجود دارد که میگوید: «آیا میدانید
چرا هیچ وقت در آمریکا کودتا نمیشود؟ برای اینکه در خاک آمریکا، سفارت
آمریکا وجود ندارد.» البته این ضربالمثل برای ما ایرانیها هم قابل درک
است؛ چرا که یکبار طعم تلخ کودتای نظامی برای حفظ سلطنت پهلوی دوم را با
تمام وجود چشیدهایم و صابون کودتاچیان به تن ما هم خورده است.
به گزارش رجانیوز، اگرچه امروز و پس از گذشت حدود شش دهه از کودتای ۲۸ مرداد، پایگاه «فارین پالیسی» اسنادی را منتشر کرد
که نشان میدهد آمریکا نقشی مستقیم در اجرای کودتای ۲۸ مرداد علیه دولت
قانونی ایران داشته است اما روایت داستانی از آن چیز دیگری است. البته بخشی
از این اسناد اولین بار در سال ۱۹۸۱ منتشر شد، اما تا امروز بخشهای مهم
آن از دسترس عموم خارج بود. در بخشی از این اسناد به صراحت آمده است:
کودتای نظامیای که مصدق و کابینه جبهه ملی وی را ساقط کرد، تحت هدایت سیا و
به عنوان یکی از اقدامات سیاست خارجی آمریکا، صورت گرفت.
کتاب «تاریخ ایران مدرن» به قلم یرواند آبراهامیان، روایت داستانی کودتای ۲۸ مرداد را اینگونه آورده است:
شعبان جعفری (بیمخ) در کنار محمدرضا پهلوی
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کار مشترک
بریتانیا و آمریکا به منظور حفظ کارتل بینالمللی نفت بود. طی این بحران،
مهمترین موضوع این بود که چه کسی کنترل تولید، توزیع و فروش نفت را در
اختیار داشته باشد. از بیانیههای عمومی به عمد از بکارگیری واژه کنترل
پرهیز میشد اما در گزارشهای محرمانه واشنگتن و لندن، اصطلاحی بسیار رایج
بود.
از دیدگاه لندن شرکت نفت ایران – انگلیس
بزرگترین پالایشگاه چهان را در اختیار داشت و عملا دومین صادرکننده بزرگ
نفت خام در جهان و دارای سومین ذخیره نفتی بود. این شرکت همچنین برای
خزانهداری بریتانیا ۲۴ میلیون پوند درآمد به صورت مالیات و ۹۲ میلیون پوند
ارز تامین میکرد؛ تامین ۸۵ درصد از سوخت موردنیاز ناوگان دریایی
بریتانیارا به عهده داشت و همچنین ۷۵ درصد سود سالانه داشت که بخش عمدهای
از آن در اختیار سهامدارانش در انگلیس و همچنین دیگر سرمایهگذاریهای نفتی
در کویت، عراق و اندونزی قرار میگرفت.
از نظر واشنگتن – و همچنین لندن – کنترل
ایرانیها بر نفت احتمالا پیامدهای درازمدت ویرانگری به همراه داشت. این
امر صرفا یک ضربه مستقیم به منافع بریتانیا نبود. ممکن بود کنترل نفت را
کاملا در اختیار ایران قرار دهد؛ ممکن بود الهام بخش دیگر کشورها – به
ویژه اندونزی، ونزوئلا و عراق – شود؛ به طوری که آنان نیز از این رویه
پیروی کنندو در نتیجه کنترل بازار بینالمللی نفت از شرکتهای نفت غربی به
کشورهای تولیدکننده منتقل شود.
همچنین تهدیدی بالقوه برای شرکتهای
آمریکایی و سایر شرکتهای غربی – و طبعا دولت امریکا و بریتانیا – بود. یکی
از یادداشتهای محرمانه بریتانیا در برشمردن این مخاطرات دراز مدت،
جمعبندی صریحی انجام داده است:
«ادامه فعالیتهای حداقلی صنعت نفت بدون
مدیریت خارجی احتمالا برای ایرانیان مطلوب خواهد بود اما مشکلاتی برای ما
به وجود خواهد آورد: امنیت جهان آزاد به میزان بالای استخراج نفت از منابع
منطقه خاورمیانه بستگی دارد. اگر نگرش موجود در ایران به کشورهای عربستان
سعودی یا عراق سرایت کند، کل ساختار موجود به همراه توانایی ما در دفاع از
خود، دچار فروپاشی خواهد شد. بنابراین خرید نفت استخراجی از ایران حتی در
حجم کوچک احتمالا پیامدهای خطرناک را به همراه خواهد داشت.
نخستین تاثیر ملی شدن نفت، افتادن کنترل
آن به دست ایرانیان خواهد بود. از دیدگاه بریتانیا این امر صرفا موضوعی
مرتبط با سرنوشت و آینده یک سرمایه کلان نیست؛ بلکه به سرمایه عمدهای
مرتبط است که ما در حوزه مواد اولیه با آن سروکار داریم. کنترل این سرمایه
اهمیت بسیار زیادی دارد. درباره اهمیت این دارایی در تراز پرداختها و
برنامه تجهیز تسلیحات ما صحبت شده است اما در قلمرو مذاکرات دوجانبه، از
دست دادن نفت که در حکم تنها ماده خام مهمی است که ما در اختیار داریم،
عواقبی ادامه دار و محاسبه ناپذیر به دنبال خواهد داشت.
افزون بر این، فرض وجود منافع یکسان بین
جهان غرب و ایران در خصوص تعیین میزان استخراج نفت و همچنین تعیین
خریداران و نحوه فروش آن کاملا نادرست است. ایرانیان میتوانند نفت و ارز
خارجی مورد نیاز خود را با استخراج مقادیر بسیار کمتر نیز به دست آورند.
بنا بر تمام این دلایلی، پادشاهی متحده انگلستان باید کنترل بر منافع واقعی
را همچنان برای خود حفظ کند.»
انگلیسیها با افزایش حق امتیاز، سهیم
کردن دیگر شرکتهای غربی در مدیریت، و حتی پذیرش اصل ملی شدن نفت مادامی که
کنترل واقعی نفت همچنان در اختیار انگلیسیها باشد، مخالفتی نداشتند. سفیر
بریتانیا اذعان کرد که لندن آماده قراردادی فراتر از شرایط معمول تساوی و
پرداخت ۶۰ درصد از سود شرکت به ایران است؛ به شرطی که کنترل واقعی در
اختیار شرکتهای غربی بماند: «ظاهرا برای ما برآوردن خواسته ایران (در مورد
موضوع کنترل) بسیار بعید است... بنابراین کنترل عملی باید همچنان در
اختیار ما بماند. ما تمهیداتی را برای تغییر این واقعیت دشوار مورد بررسی
قرار دادیم اما به نتایجی رسیدیم که یا چنان خطرناک است یا چنان مبهم که
حتی ایرانیان نیز آن را نمیپذیرند.»
در عرصه عمومی نیز، انگلیسیها به شدت و
پیوسته بر این موضوع تاکید داشتند که رسیدن به مصالحه در واقع امکانپذیر
نیست؛ زیرا مصدق فردی متعصب، دیوانه و پریشان حال است. سفیر بریتانیا به
همتای آمریکایی خود یادآور شد که ایران همانند «هائیتی»، کشوری رشدنیافته و
نابالغ است. بنابراین لازم است دستکم تا یک دهه در سرپرستی یک شرکت خارجی
بماند. «درو پیرسون»، پیشکسوت ژورنالیسم امریکایی هشدار داد که برای
آمریکا بسیار خطرناک است که قیمت نفت و همچنین آینده جهان آزاد در دستان
کشوری مانند ایران قرار بگیرد: «چنین کشورهایی ما را وادار به جیرهبندی
نفت یا حتی ورود به جنگ جهانی سوم خواهند کرد.»
وابسته مطبوعاتی بریتانیا در واشنگتن
این شایعه را دامن زد که مصدق تا جایی که میتوانسته تریاک کشیده است. در
یادداشت دستنویسی در وزارت خارجه تلویحا آمده است که سفارت بریتانیا در
تهران، به طور منظم مطالبی نیشدار و مسموم برای وابسته مطبوعاتی در واشنگتن
تهیه میکرد تا از BBC پخش شود. وی میافزاید: واشنگتن از این سم به صورت
تمام و کامل استفاده میکرد.
دولتهای آمریکا و بریتانیا همچنین به
ناروا مدعی بودند که مصدق و سایر رهبران مذهبی امتیازات زیادی به حزب توده
دادهاند، هواداران این حزب را به سمتهای مختلفی گماردهاند و محرمانه در
حال مذاکره با شوروی هستند.
در مقایسه با زمانبندی و تاکتیکهای
برخورد با موضوع، انگلیسیها و آمریکاییها در حوزه منافع استراتژی، تفاوت
کمتری با یکدیگر داشتند. در شرایطی که انگلیسیها از ابتدای شروع بحران به
طور پیوسته و مصرانه بر این نظر بودند که ایران هیچ پیشنهادی را در خصوص
موضوع کنترل، قبول نخواهد کرد، آمریکاییان ۱۴ ماه – از اردیبهشت سال ۱۳۳۰
تا تیرماه ۱۳۳۱ – وقت صرف کردند تا شاید بتوانند ایران را ترغیب یا وادار
به پذیرش مصالحی کنند که بر اساس آن، ایران در ظاهر صنایع ملی شده را در
اختیار میگرفت اما در عمل اداره واقعی صنعت نفت را به کنسرسیومی متشکل از
شرکت نفت ایران و انگلیس به همراه دیگر شرکتهای عمده غربی واگذار میکرد.
آمریکاییان پس از سپری شدن این مدت، در
تیرماه ۱۳۳۱ به جمعبندی انگلیسیها مبنی بر اینکه تنها راه معامله با
ایران، سرنگون کردن دولت و حمایت از شاه پهلوی است. سفیر آمریکا یک روز پس
از بحران ۳۰ تیر ۱۳۳۱ گزارش کرد که «تنها یک کودتای نظامی میتواند شرایط
را تغییر دهد و راه نجات را فراهم کند... مصدق آنقدر از عوام در مقام منبع
قدرتش ستایش کرده بود که برکنار کردنش به دست جانشین آتی از طریق شیوههای
عادی قانونی غیرممکن شده و این امر نگران کننده است.»
سازمان سیا به همراه دوقلوی
بریتانیاییاش MI6 از اواخر سال ۱۳۳۱ برنامه ریزی برای اجرای کودتای نظامی
را آغاز کردند. هر دو سازمان امکانات و تسهیلات عمدهای را وارد عمل کردند.
بریتانیا یک شبکه گسترده و قدیمی در ایران داشت. آنان کارشناسان فارسی
زبانی در اختیار داشتند که برخی از آنها دارای ۳۰ سال سابقه فعالیت در
مورد ایران و در ایران بودند با سیاست مداران قدیمی، چهرههای مذهبی، روسای
ایلات، سران تجاری و افسران ارشد ارتباط برقرار کردند. سازمان جاسوسی
بریتانیا فهرست کاملی از افراد سرشناس ارتش فراهم کرده و گرایشهای سیاسی
آنان، ارتباطات خانوادگی، برنامههای کاری و همچنین نقاط ضعف آنان را بررسی
کرده بود.
این امر با توجه به اینکه سیا برای
گردآوری این اطلاعات اقدام نکرده بود، بسیار ارزشمند بود. ضمنا آمریکاییها
نیز محوطه بزرگ سفارت، حدود ۱۰۰ مشاور در ارتش و ژاندارمری ایران، افسران
جوانی که به تازگی در آمریکا آموزش دیده و بسیاری از آنها فرماندهان یگان
تانک بودند و یک شبکه مخفی در بازار تهران و به ویژه زورخانهها را وارد
عملیات کردند.
سیا همچنین «کرمیت روزولت»،
رئیس بخش خاورمیانه خود را روانه تهران کرد. وی که از یک خانواده صاحب نام
آمریکایی بود، توانست شاه را مطمئن کند که واشنگتن همراه با حمایت قابل
توجه مالی یک موافقت نامه نفتی آبرومند و همچنین تضمین پشتیبانی از سلطنت،
برنامه کودتا را پیگیری خواهد کرد.

فرمان شاه برای انتصاب «فضلالله زاهدی» به عنوان نخستوزیر بعد از کودتا
از سوی دیگر شاه نیز تا وقتی رئیس اسمی
کودتا سرلشگر فضلالله زاهدی، نامه کنارهگیری از سمت نخست وزیری آینده را
امضا نکرده بود، هیچگونه تعهدی نسبت به برنامه کودتا نداشت. شاه به هیچوجه
علاقه نداشت برخی ژنرالهای بالقوه خطرناک را جایگزین مصدق نماید.
نقشه کودتا در ۲۸ مرداد اجرا شد. در
حالی که اوباش زورخانههای بازار هیاهو به راه انداخته بودند، ۳۲ دستگاه
تانک «شرمن» به سوی مرکز تهران حرکت و مکانهای کلیدی را محاصره کردند و پس
از سه ساعت درگیری، سرلشگر زاهدی را نخست وزیر قانونی و منصوب شاه اعلام
کردند.
به گزارش شاهدان عینی، حدود ۵۰۰ نفر
افراد ناجور، تقریبا ۲۰۰۰ نظامی با لباس شخصی را همراهی میکردند. تلفات
درگیریها به گزارش نیویورک تایمز بیش از ۳۰۰ کشته بوده است اما شاه واقعه
۲۸ مرداد را اانقلاب بدون خونریزی و قهرمانانه مردم برای حمایت از پادشاه
محبوب خود نام برد و آن را ستایش کرد.

حضور نظامیان با تانک در مرکز شهر تهران در روز کودتا
از سوی دیگر «آیزن هاور»، رئیسجمهور
آمریکا به مردم آمریکا اعلام کرد که مردم ایران به دلیل عشق پایدار و عمیق
به پادشاه کشور را نجات دادند.
کودتای سال ۳۲ پیامدهای بسیار دراز مدت و
عمیق برجای گذاشت. کودتا مشروعیت حکومت سلطنتی را – به ویژه در عصری که
روح جمهوری خواهی بر آن حاکم شده بود – سخت خدشهدار کرد. شاه را با
انگلیس، شرکت نفت ایران و انگلیس و قدرتهای امپریالیستی به ویژه
سازمانهای CIA و MI۶ همراه و مرتبط ساخت. چهره آمریکا را با قلم
انگلیسیها مخدوش کرد. از آن پس در نظر ایرانیان، دشمن اصلی امپریالیست
صرفا بریتانیا نبود؛ بلکه بریتانیا هم همدست با آمریکا بود.
کودتا، جبهه ملی و حزب توده را نابود
کرد. این تخریب در نهایت عملا راه را برای ظهور یک جنبش دینی هموار کرد.
به عبارت دیگر باعث پیدایش جنبش اسلامی اصیل به جای ناسیونالیسم،
سوسیالیسم و لیبرالیسم شد. سلطنت پهلوی در عصر جمهوری خواهی به شکلی جدایی
ناپذیر و اساسی به امپریالیسم، سرمایه داری شرکتی و اتحاد نزدیک به غرب
وابسته شد و در واقع هویتی همسان یافت. به این تعبیر میتوان گفت ریشه
انقلاب اسلامی سال ۵۷ به سال ۳۲ باز میگردد.