دو فدایی عشق
جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۰ ب.ظ
بسم الله
به خدا کشته نگردم به جز آزاد و دلیر
گرچه بینم که بود مرگ بسی تلخ و مریر
مرد هر روز به زنجیر بلایی است اسیر
سرد و گرمش همه آمیخته چون زهر به شیر
مسلم مردانه مبارزه کرد و بسیاری از آنان را کشت. محمدبناشعث از عبیداللّه درخواست نیروی کمکی نمود و عبیداللّه او را به دلیل ضعفش شماتت کرد. محمد بن اشعث در جواب چنین گفت: «آیا فکر میکنی مرا برای دستگیری یکی از سبزیفروشهای کوفه فرستادهای؟ مگر نمیدانی که مسلم، شیری درنده، شمشیری برنده و پهلوانی نامدار است».
در میان دشمنان تنها شدم
من سفیر کاروان لالهام
پیک ایثارم، زبان لالهام
کوچهها تاریک و سرد و من غریب
ماندهام تنهای شهر، امن یجیب
یک نفر حتی مرا همراه نیست
همنوایم جز حضور ماه نیست
بیوفاها یک نفر همت کند
میهمان کوفه را دعوت کند
رسمتان شاید که مهمان کشتن است
یا فقط شمشیرتان سهم من است
تشنهام در کوزههاتان آب نیست
اول شب که زمان خواب نیست
السّلام ای من بلا گردان
تو هستی ناقابلم قربان تو
زین سفر قطع نظر کن یا حسین
روسوی شهری دگر کن یا حسین
راه کوفه غرق درد و ماتم است
اهل کوفه با وفا نامحرم است
مثل اشک از چشمها افتاده ام
تکیه بر دیوار غربت داده ام (کمیل)
منبع:حوزه
راسخون/نویسنده:سیدحسن یوسفی

اشاره
یاد مسلم، یاد غربت
مسلم کیست؟
فرزندان عقیل
حرکت به کوفه
احتیاط در برخورد با کوفیان
ورود مسلم به کوفه
نامه مسلم به امام حسین علیهالسلام
بیعت مردم با مسلم؛ واکنش حاکم
تکاپوی هواخواهان بنیامیه
نگرانی یزید
حرکت عبیداللّه به کوفه
ورود عبیداللّه به کوفه
شیوه حکومتی عبیداللّه
مسلم در خانه هانی
هانی بن عروه
تلاش ابن زیاد برای پیدا کردن مسلم
دستگیری هانی
قبیله هانی و محاصره قصر
قیام ناگهانی مسلم
نقشه عبیداللّه
غربت و تنهایی مسلم
طوعه، شیرزن کوفه
سخنان عبیداللّه برای دستگیری مسلم
شجاعت مسلم
به خدا کشته نگردم به جز آزاد و دلیر
گرچه بینم که بود مرگ بسی تلخ و مریر
مرد هر روز به زنجیر بلایی است اسیر
سرد و گرمش همه آمیخته چون زهر به شیر
مسلم مردانه مبارزه کرد و بسیاری از آنان را کشت. محمدبناشعث از عبیداللّه درخواست نیروی کمکی نمود و عبیداللّه او را به دلیل ضعفش شماتت کرد. محمد بن اشعث در جواب چنین گفت: «آیا فکر میکنی مرا برای دستگیری یکی از سبزیفروشهای کوفه فرستادهای؟ مگر نمیدانی که مسلم، شیری درنده، شمشیری برنده و پهلوانی نامدار است».
امان دادن به مسلم و دستگیری او
گریه مسلم
مسلم، شهید تشنه
شهادت مسلم
شهادت هانی
مسلم و هانی بعد از شهادت
امام و شهادت مسلم و هانی
کوچه گرد غربت
در میان دشمنان تنها شدم
من سفیر کاروان لالهام
پیک ایثارم، زبان لالهام
کوچهها تاریک و سرد و من غریب
ماندهام تنهای شهر، امن یجیب
یک نفر حتی مرا همراه نیست
همنوایم جز حضور ماه نیست
بیوفاها یک نفر همت کند
میهمان کوفه را دعوت کند
رسمتان شاید که مهمان کشتن است
یا فقط شمشیرتان سهم من است
تشنهام در کوزههاتان آب نیست
اول شب که زمان خواب نیست
السّلام ای من بلا گردان
تو هستی ناقابلم قربان تو
زین سفر قطع نظر کن یا حسین
روسوی شهری دگر کن یا حسین
راه کوفه غرق درد و ماتم است
اهل کوفه با وفا نامحرم است
مثل اشک از چشمها افتاده ام
تکیه بر دیوار غربت داده ام (کمیل)
منبع:حوزه
راسخون/نویسنده:سیدحسن یوسفی
۹۳/۰۷/۱۱