زندگی نامه شهید آیت الله اشرفی اصفهانی
شهید محراب آیه الله اشرفی قدس سره در شعبان المعظم 1322 هجری قمری برابر 1281 شمسی در سده (خمینی شهر)اصفهان در خا نواده ای روحانی و عالم متولد گردید . وی یگا نه فرزند ذکور مرحوم حجه الاسلام و المسلمین میرزا اسدالله نوه مرحوم حجه الاسلام میرزا محمدجعفر از علمای معروف سده (خمینی شهر)بود. جد اعلای ایشان از علمای جبل عامل بوده اند.
مادر ایشان از سادات و علویات معروف اصفهان از خانواده مؤیدی از سادات صحیح النسب بود. جد امی ایشان از ساداتی بود که به داشتن کرامات بسیار معروف مردم اصفهان بود.
شهید آیه الله اشرفی دو خواهر ا بوینی و پنج خواهر ابی دارد. پدر ایشان از ائمه جماعات و اهل منبر و دارای کمالات علمی و تقوایی بود. وی در سن هفتاد و پنج سالگی به رحمت خداوند پیوست.
شهید اشرفی تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در سده (خمینی شهر)نزد مرحوم سید مصطفی تلمذ کرد. استعداد فراوان و حافظه قوی داشت - طوری که کتاب نصاب الصبیان را در نه سالگی از حفظ می دانست. در سن دوازده سالگی برای ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی قریب ده سال دروس ادبیات و سطح فقه و اصول ، همچنین یک دوره درس خارج اصول را در محضر اساتید بنام این شهر آموخت.
بعضی اساتید معروف ایشان در شهر اصفهان عبارت بودند از: مرحوم آیه الله سیدمهدی درچه ای برادر مرحوم آیه الله سیدمحمدباقر درچه ای استاد بزرگ مرحوم آیه الله بروجردی، مرحوم آیه الله سیدمحمد نجف آبادی، مرحوم فشارکی، مرحوم مدرس.
شهید اشرفی دوران طلبگی خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادی گذراند. در مدت ده سالی که در حوزه اصفهان بود در هفته با دو قرآن گذران معاش می کرد و هر هفته طول راه میان اصفهان و زادگاهش را که دوازده کیلومتر است پیاده می پیمود. خود می فرمود (دوشنبه خوراکم تمام می شد، سه شنبه دو ریال پولم را خرج می کردم، چهارشنبه را که آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا می گذراندم.)
مکرر می فرمود (من به نحوی درس خوانده ام که در این زمان احدی حاضر نیست حتی یک صدم آن را هم تحمل کند.) در این رابطه نمونه هایی از فشار زندگی و عدم توانایی مالی خودشان را شرح می دادند.
به دو نمونه از آنها اشاره می کنم:
(زمانی در حجره ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی می کردیم. بسیاری از روزها نه چای داشتیم، نه نفت و قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده می کردم. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دورافتاده اصفهان می رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درسهای یک هفته را دوره می کردم. در مدت دوازده ساعتی که یکسره آن جا مطالعه می کردم غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود. چیز دیگری نداشتم.)
(در مدرسه رضویه قم مدتی با یک نفر طلبه هم حجره بودم و این شخص وضع مالی خوبی داشت. او همیشه از غذای طبخ شده استفاده می کرد ولی من قادر به تهیه آن نبودم. در این مدتی که من با این شخص در یک اتاق بودیم ابدأمتوجه نشد من کی شام و کی ناهار می خورم. من در حین مطالعه مقداری کتاب روی هم می گذاردم تا او متوجه نشود و من در حالی که روی کتاب قرار گرفته بودم در حین مطالعه از آن نان خالی لقمه لقمه استفاده می کردم و اما وقتی او موقع غذا خوردنش می رسید غذای طبخ شده را حاضر می کرد و به بنده هم تعارف می کرد. من در جواب می گفتم غذا صرف کرده ام )
(از ابتدای شروع به تحصیل تا پایان تحصیلات سطح فقه و اصول، من حتی یک کتاب ملکی از خودم نداشتم. تمام کتابهایی که در اختیارم بود وقفی بود.)
هرگاه از این گونه مطالب و شدت فشار زندگی دوران جوانی و تحصیلات خود بیان می فرمود ما با یک دنیا تعجب و شگفتی سخنان ایشان را باور می داشتیم. اجمالأ اگر انسان علم را با مشقت بیاموزد قدر آن را نیز می داند اما این گونه مشکلات اقتصادی و مالی برای تحصیل علم باور کردنی نیست و انسان شنیدن آن را هم نمی تواند تحمل کند چه رسد به چشیدن آن.
طلاب و محصلین جوان حوزه های علمیه با خواندن این قبیل داستانهای زندگی علمای بزرگ باید وضعیت زمان فعلی را قدر بدانند و از فرصت کنونی در تحصیل علم حداکثر استفاده را بکنند. با توجه به این که در این زمان وسایل تحصیل فراهم است جای تاسف است که خدای نکرده فقر علمی و کمبود عالم و مجتهد و فاضل و دانشمند ما را تهدید کند. طبیعی است که این کمبود در سرنوشت ملت اسلام نقش مؤثر داشته باشد و خدای نکرده دشمنان اسلام به آرزوی خود دست یابند. لذا طلابی که در سنین جوانی هستند باید از ابتدا خود را مقید نسازند و با مشکلات عادت دهند تا بتوانند در این راه موفق شوند و به مراتب کمالیه علم و تقوا برسند و خود را در خدمت اسلام و قرآن و مسلمین قرار دهند.
شرح حالات علمای بزرگ را که مطالعه کنیم در می یابیم اکثر یا همه آنها از طبقه محروم جامعه بوده و با نهایت مشقت و تنگدستی درس خوانده اند. جمله یا حدیثی است مشهور که (العلم للفقرا لا الاغنیا). این یک واقعیت است . تحصیل علم مشقت دارد. شخص ثروتمند و غنی به آسایش خو می کند و اغلب حاضر نیست برای تحصیل علم زحمت بکشد و مشکلات و مشقات را تحمل کند.
هجرت به حوزه علمیه قم
شهید محراب در سن بیست سالگی برای ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه علمی و درجه اجتهاد در سال 1343 هجری قمری رهسپار قم گردید. ابتدا مدت یک سال در مدرسه رضویه اقامت گزید. پس از آن در معیت آیه الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی به مدت دو سال در مدرسه فیضیه در حجره فوقانی شمالی سکونت کرد. سپس به حجره 21 شمالی تحتانی فیضیه انتقال یافت.
مدت بیست سال متوالی از عمر خود را بطور مجرد در همین حجره گذراند. در تمام طول مدت بیست و سه ساله اقامت در قم تنها سه یا چهار ماه با خانواده بود و بقیه این سنوات را تنها و مجرد به سرآورد . علت تنهایی ایشان در این مدت طولانی، تنگدستی و فشار زندگی بود که حتی توانایی اجاره کردن یک اتاق را نداشت. زیرا ورود او به قم در زمان حیات مرحوم آیه الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم بود و ایشان به طلاب جدیدالورود شهریه نمی دادند یعنی اوضاع طوری نبود که بتوانند بدهند.
پس از فوت آیه الله حائری و ریاست مراجع و آیات ثلاث (مرحوم آیه الله خوانساری و آیه الله حجت و آیه الله صدر) هم به علت شهریه مختصری که می دادند ایشان نمی توانست خانواده خود را به قم بیاورد. در این زمان ماهانه فقط حدود هشت تومان شهریه دریافت می کردند. پس از ورود مرحوم آیه الله بروجردی قدس سره به قم نیز که شهریه طلاب فاضل و متاهل به مبلغ چهل و پنج تومان رسید باز هم این مبلغ حتی زندگی پانزده روز یک خانواده را تامین نمی کرد. روی این جهت آیه الله اشرفی بطور مجرد در مدرسه فیضیه قم زندگی می کردند و هر چند ماه چند روزی جهت دیدار فرزندان و خانواده خود به اصفهان می رفتند.
شهید آیه الله اشرفی تقریبأ یک سال در جلسه درس مرحوم آیه الله حائری قدس سره شرکت داشته اند و پس از مرحوم آیه الله حائری چند سالی از محضر آیات ثلاث (مرحوم آیه الله مجت کوه کمره ای ، مرحوم آیه الله حاج سید محمدتقی خوانساری ، مرحوم آیه الله سید صدرالدین صدر)بهره مند شده اند. بیشتر مطالب درس این سه بزرگوار را نوشته اند که اکثر جزوات فقه و اصول درس آقایان موجود است.
شهید آیه الله اشرفی پس از ورود به حوزه علمیه قم مورد توجه خاص فضلا و علما بخصوص آیات و مراجع ثلاث قرار می گیرند و با توجه به موقعیت استثنایی آن زمان و شدت فشار روحی از طرف رژیم رضاخان پهلوی به طلاب و حوزه های علمیه و روحانیون،ایشان تمام این مشکلات را متحمل شده با استقامت بی نظیر خود به تحصیل ادامه می دهند و حتی در امتحانات اجباری که از سوی رژیم پهلوی تنظیم گشته بود شرکت می کنند و موفق می شوند جواز پوشیدن عمامه و لباس را دریافت دارند.
اجتهاد در سن چهل سالگی
شهید اشرفی با همه مشکلات و مسائل آن زمان،در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت فرمود و پس از اندک زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار آمد و بسیار مورد توجه مراجع تقلید آن زمان قرار گرفت. او بخصوص بسیار مورد لطف و عنایت مرحوم آیه الله حاج سید محمدتقی خوانساری بود، طوری که آقای خوانساری اغلب بی آنکه قبلأ اطلاعی دهد به حجره ایشان می آمد و گاه علاوه بر شهریه مختصر رسمی که به طلاب می داد مبلغی به ایشان مرحمت می فرمود.
اولین اجازه اجتهاد صادره از سوی این عالم مجاهد و متقی به آیه الله اشرفی اصفهانی داده شد. در آن هنگام شهید اشرفی چهل ساله بود. پیش از آن نیز شهید اشرفی چندین اجازه در امور حسبیه از آقای خوانساری دریافت داشته بود. عین حکم اجتهاد، همچنین اجازه ها و حکم امامت جمعه ایشان در پایان همین بخش آمده است.
مرحوم آیه الله خوانساری در آن زمان در مدرسه فیضیه اقامه نماز جماعت می کرد و در غیاب ایشان حضرت امام خمینی که در آن زمان فضلای معروف و زهد و تقوای ایشان مورد قبول همه محصلین و طلاب حوزه بود به نیابت ایشان به امامت جماعت می ایستاد. در غیاب حضرت امام خمینی نیز با اصرار طلاب و فضلا آقای اشرفی اقامه جماعت می کرد که در یک نوبت امام خمینی نیز به ایشان اقتدا کردند.
پس از رحلت مرحوم آیه الله خوانساری نماز جماعت در مدرسه فیضیه توسط آیه الله حاج شیخ محمدعلی اراکی (اب الزوجه مرحوم آیه الله خوانساری)منعقد گشت و باز در غیاب ایشان، هر وقت شهید محراب در قم تشریف داشتند، به نیابت از ایشان هم اقامه جماعت می فرمودند. من خود به یاد دارم هرگاه ایشان به نماز جماعت در مدرسه فیضیه می ایستاد بدون استثنا همه طلاب و فضلا اقتدا می کردند. زهد و تقوای ایشان مورد قبول همه بود. این امر از پیام تاریخی امام نیز کاملأ مشهود است که فرمود (من قریب شصت سال بود ایشان را می شناختم) این جمله گویای همین مطلب است که امام در زمان مرحوم آیه الله حائری و آیات ثلاث با شهید محراب آشنا بودند و روی ایشان شناخت کامل داشتند.
در کنار استاد بزرگوارش مرحوم آیه الله العظمی بروجردی قدس سره
مرحوم آیه الله بروجردی بنا به درخواست جمعی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم از بروجرد به قم تشریف آوردند. شهرت مرحوم آیه الله بروجردی پس از مرحوم آیه الله العظمی اصفهانی (حاج سید ابوالحسن موسوی)بیش از سایر علما بود و مقام علمی ایشان بر احدی مخفی نبود. از جهت بیان نیز کم نظیر بود. پس از ورود ایشان به حوزه علمیه قم و شروع درس فقه و اصول پس از اندک زمانی توجه خاص فضلا و بزرگان حوزه را به خود جلب کرد - به نحوی که بزرگان علما و مراجع تقلید فعلی نیز به درس ایشان حاضر شدند و از درس ایشان کسب فیض کردند.
شهید محراب آیه الله اشرفی به نحوی شیفته درس و بیان مرحوم آیه الله بروجردی شد که می فرمود (من پس از اندک زمانی ناگزیر دروس دیگر مراجع تقلید را رها کردم و جدیت و کوشش نمودم که مطالب آیه الله بروجردی را جمع آوری و مطالعه کنم.) لذا طی مدت دوازده سال که آیه الله اشرفی در محضر درس ایشان حضور می یافت تمامی دروس آن مرحوم را می نوشت و این نوشته ها موجود است. ولی متاسفانه او نتوانست آنها را به چاپ برساند.
شهید محراب پس از اندک زمانی با مرحوم آیه الله بروجردی مناسبات نزدیک یافت - طوری که مرتب به دیدار ایشان می رفت. هر وقت شهید اشرفی به اصفهان می رفت و باز می گشت مرحوم آیه الله بروجردی به دیدار شاگرد خود به حجره او در مدرسه فیضیه می آمد - همچنین سایر مراجع تقلید بخصوص مرحوم آیه الله خوانساری.
مرحوم آیه الله بروجردی در یکی از دیدارهایشان با آیه الله اشرفی به ایشان می فرماید (شنیده ام شما جزوه درس فقه و اصول را خوب می نویسید.) در پاسخ اظهار می دارد (گمان نمی کنم چنین باشد. حسن ظن آقایان و حضرت عالی است و چنین نیست.) مرحوم بروجردی با اصرار یک جزوه از درس فقه را می گیرند و می برند و پس از چند روز برای ایشان تقدیرنامه می فرستند.
شهید محراب پس از مدتی فوق العاده مورد توجه مرحوم آیه الله بروجردی قرار می گیرد طوری که اگر ملاقات ایشان به تاخیر می افتاد گله می فرمود و اگر نام ایشان و آقای جبل عاملی که از مدرسین معروف قم و همدرس ایشان بود در محضر آیه الله بروجردی برده می شد مرحوم بروجردی می فرمود(مگر ایشان در قم هستند؟) و این حکایت از این داشت که آیه الله بروجردی به حسب علاقه زیاد مایل بود بیشترآمآآآ این دو نفر را ملاقات کند. در اعیاد مذهبی که مردم به ملاقات آیه الله بروجردی می رفتند به شهید محراب و بعضی دیگر از فضلا اظهار می شد نزدیک بنشینند تا ایشان را ببینند.
بعدها شهید محراب به دستور مرحوم آیه الله بروجردی در کرمانشاه (باختران) رخت اقامت افکند.
اتفاق افتاد که آیه الله اشرفی از آیه الله بروجردی تقاضای اجازه مسافرت می کرد و ایشان اجازه نمی فرمود. مدت سه سال درخواست این اجازه را تکرار می کرد و ایشان موافقت نمی فرمود و اظهار می داشت (وجود شما در کرمانشاه بسیار نافع است و من اجازه نمی دهم) و شهید محراب همچون فوق العاده به استاد خود علاقه مند بود مایل نبود بدون اذن ایشان مسافرت کند. حتی بعد از فوت مرحوم آیه الله بروجردی قدس سره نیز گاهی که به فکر مسافرت می افتاد خواب مرحوم آقای بروجردی را می دید که در خواب می فرمود صلاح است در کرمانشاه بماند و ایشان از مسافرت منصرف می گشت.
شهید محراب و امتحانات حوزه علمیه قم
مرحوم آیه الله بروجردی برای تشویق محصلین زحمت کش حوزه علمیه قم تصمیم گرفتند برنامه امتحانات عمومی طلاب را انجام دهند. در سال 1330 شمسی امتحانات عمومی مقرر گردید.
در این رابطه چند نفر از مدرسین و فضلای حوزه علمیه از جمله فقیه عالیقدر آیه الله منتظری، شهید محراب آیه الله اشرفی، آیه الله جبل عاملی، آیه الله روحی یزدی،مرحوم آیه الله فکوری یزدی و چند نفر دیگر ماموریت یافتند به عنوان ممتحن امتحانات دروس سطح و خارج فقه و اصول را شروع کنند.
برای کسانی که قبول می شدند شهریه بیشتری مقرر می گردید. شهید اشرفی،تا جایی که به خاطر دارم، مدت سه سال تا زمان اعزام ایشان به باختران در برگزاری امتحانات در حوزه علمیه شرکت داشت. البته بعد از آمدن شهید محراب به باختران نیز امتحانات بطور رسمی در حوزه علمیه قم همه ساله انجام می شود و نتیجه بسیار مطلوبی گرفته شده است.
دوران اقامت شهید محراب در قم
آیه الله اشرفی به مدت بیست و سه سال بطور دائم در حوزه علمیه قم اقامت داشت. در طول این مدت به تعلیم و تعلم اشتغال داشت و شاگردان فاضل و لایقی را نیز تربیت کرد. عمده توجه ایشان در حوزه علمیه قم حضور در جلسات درس و مباحثه و نشتن مطالب اساتید خود بود. تصور نمی کنم در زمان خودشان کسی به قدر ایشان نوشته های درسی داشته باشد. همان طور که خود می فرمود دوازده سال متوالی از محضر آیه الله بروجردی کسب علم کرده و تمام دروس را نوشته اند. ده سال نیز در محضر درس آیه الله حجت کوه کمره ای و آیه الله خوانساری حاضر می شده اند و این دروس را نیز یادداشت کرده اند. جزوات درسی ایشان موجود است اما برای چاپ نیازمند همکاری و همفکری بعضی فضلای حوزه های علمیه است.
شهید اشرفی درس مرحوم آیه الله بروجردی را با تنی چند از شخصیتها مباحثه می کرد. از جمله ایشان آیه الله فقیه عالیقدر منتظری،جبل عاملی و حاج شیخ ابوالفضل نجفی خوانساری (امام جمعه اراک)بودند. این یاران صمیمی به مدت هشت سال تقریبأ هر روز، به اصطلاح ، مباحثه کمپا نی داشتند.
نامه حضرت امام خمینی به حضرت آیه الله اشرفی اصفهانی. پنجم جمادی الاولی 1385 ه.ق
بسمه تعالی . خدمت حضرت مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا عطاالله اصفهانی دامت برکاته. به عرض عالی می رساند. مرقوم محترم که حاکی از صحت مزاج شریف و حاوی تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. راجع به وجوهی که قبلأجهت حجه الاسلام آقای اشراقی به قم ارسال فرموده اید مورد قبول است و از این به بعد هم کما فی السابق به قم نزد ایشان ارسال فرمایید. وجه موجود را نیز در ادا قرض منزل که مرقوم فرموده بودید صرف نمایید و امید است انشاالله تعالی تمامی قروض مزبور ادا شود. از خدای تعالی ادامه فیوضات حضرت عالی را در اعلا کلمه طیبه اسلام مسئلت دارم. مصطفی بحمدالله سالم و سلام می رساند. مرجو آن که در مظان استجابت دعوات حقیر را از دعای خیر فراموش نفرمایید والسلام علیک و رحمه الله و برکاته. روح الله الموسوی الخمینی.
جناب عالی مجاز هستید قروض خودتان را از وجوهی که می رسد پرداخت فرمایید و محافظ ایشان در هفته فقط یک روز میهمان ایشان بودند،آن هم روزهای جمعه و در آن روز غذا از خارج تهیه می شد. شهید شبها مطلقأغذای طبخ شده میل نمی کردند. غذای شب ایشان اغلب مختصری نان و پنیر یا مخلط ماست و شیر بود.
در رابطه با جنگ و طرح بسیج اقتصادی و جیره بندی ارزاق و نفت از سوی دولت جمهوری اسلامی، از سوی استانداری و بازرگانی به ایشان پیشنهاد شد اجازه بدهند مقدرای برنج و قند و شکر برایشان فرستاده شود. شهید زاهد که درد مردم را درک می کرد به هیچ وجه قبول نکرد. می فرمود ( هیچ تفاوتی بین من و دیگر مردم نیست. درست است که ایاب و ذهاب ما زیاد است ولی تعداد عائله ما دو الی سه نفر بیش نیست و در این موقعیت جنیگ و کمبود ارزاق باید به دولت جمهوری اسلامی کمک کرد.) لذا دفترچه ارزاق ایشان دو نفره صادر شد و یکی از خواهران حوزه علمیه همیشه ارزاق ایشان را تهیه می کرد و همچنین بود کارت نفت ایشان. در آن سرمای سخت باختران و کبر سن ایشان مثل دیگران هر دوازده روز فقط یک بشکه نفت دریافت می کردند و هر چه اصرار می شد که (اجازه بدهید برای شما نفت بیشتری داده شود) قبول نمی فرمود. یکی دو نفر از دوستان و علاقه مندان شهید محراب که شنیده بودند ایشان در سرمای سخت زمستان در مضیقه نفت قرار دارند گاهی یک بشکه بیست لیتری برای ایشان نفت می آوردند و اظهار می داشتند (این سهیمه مصرفی خودمان است که اضافه آمده و برای شما آورده ایم).
این بود مختصری از زندگی مردی که تمام مردم ایران او را می شناختند و فوق العاده مورد احترام علما و مراجع تقلید و حوزه های علمیه بود. شاید کسانی این مطالب را باور نداشته و از خود بپرسند چگونه ممکن است یک انسان تا این حد به مسائل اجتماعی توجه داشته و درد مردم را درک کرده باشد و ملاحظه حال طبقه مستضعف را بکند. خانه ای به ایشان پیشنهاد دادند و دیوارکشی هم کردند که ایشان را به آن منتقل کنند ولی نپذیرفت. می فرمود (دیگر از من گذشته است. بیش از چند روز دیگر زنده نیستم و در همین منزل هستم.) سقف یکی از اتاقهای منزل بطور سطحی خراب شده بود و با اینکه نصف روز بیشتر تعمیر نداشت مدتی ما به ایشان اصرار کردیم تا بالاخره بعد از دو سال پانزده روز قبل از شهادتشان پذیرفتند که فقط با نصف روز بنایی خرابی سقف اتاق اصلاح شود.
پس از پیروزی انقلاب خرید و فروش تلویزیون از جهت شرعی دیگر اشکالی نداشت. تلویزیون یکی از وسائل لازم و ضروری مردم بخصوص این گونه افراد که باید از اخبار و جریانات کشور اطلاع پیدا می کردند بود ولی ایشان در مورد خرید این گونه وسایل (یا هر وسیله دیگر) با پول وجوهات شرط احتیاط را رعایت می کرد تا مدت بیش از یک سال و نیم از تلویزیون بسیار کوچکی استفاده می کرد که یکی از همسایگان بطور امانت در اختیار ایشان قرار داده بود و ایشان در این مدت به هیچ وجه حاضر نشد یک تلویزیون خریداری کند تا این که یکی از ارادتمندان وی که لوازم خانگی داشت روزی به منزل ایشان آمد و یک تلویزیون کوچک برای شهید محراب آورد و هدیه نمود.
شهید محراب و وسیله نقلیه وی
از آغاز اقامه نماز جمعه تا مدت دو سال شهید محراب همیشه با تاکسی و بدون محافظ به محل نماز جمعه می رفتند و گاه باید دقایقی منتظر وسیله نقلیه می شدند. بعد تا چندی یکی از همسایگان منزل ایشان را می بردند. سپس پیکان کهنه ای توسط استانداری باختران در اختیارشان قرار داده شد که اکثر اوقات خراب بود و بالاخره با توجه به مسائل امنیتی و تهدید شدن شخصیتها یک پیکان جدید و دو پاسدار در اختیار ایشان قرار گرفت. پس از جریان هفتم تیرماه و شهادت هفتاد و دو تن و ترور اولین شهید محراب آیه الله مدنی و تجربه ای که مسؤولین از این ترور به دست آوردند یک وسیله نقلیه نیز از شهربانی باختران در اختیار ایشان گذاشته شد و پس از شهادت دومین شهید محراب دو تن دیگر از پاسداران به محافظین ایشان اضافه گشت و بالاخره بعد از ترور سومین شهید محراب حضرت آیه الله صدوقی و توجه و عنایت و سفارش شخص امام مبنی بر امنیت و حفاظت از ایشان در این اواخر حدود سه ماه بود که یک اتومبیل زرهی به ایشان اختصاص یافت که شهید محراب از سوار شدن در این اتومبیل اکراه داشتند ولی برادران پاسدار به اجبار ایشان را در آن اتومبیل سوار می کردند.
شهید محراب از این مسائل رنج می برد و کرارأ آرزو می کرد ای کاش مانند گذشته با تاکسی به نماز جمعه می رفت. از این که چند نفر به عنوان محافظ گرد ایشان بودند ناراحت بود و اکثر مواقع با محافظین مشاجره می فرمود و اظهار می داشت (چرا مردم را اذیت می کنید و چرا از آنها مزاحمت می کنید. بگذارید با من ملاقات کنند) و آنها هم چون وظیفه داشتند ناچار از مراجعین ناشناخته جلوگیری می کردند.
با توضیح این جریان خوانندگان عزیز متوجه می شوند که اگر ترور شخصیتها و توطئه های دشمنان انقلاب و اسلام نبود هیچگاه احدی از شخصیتهای مذهبی و مملکتی حاضر نبودند با وضع کنونی در جامعه ظاهر شوند و مایل نبودند چنین خود را مقید کنند. من خود شاهد بودم پس از پیروزی انقلاب و اقامت امام امت در شهر قم شهید مظلوم دکتر بهشتی از میدان شوش با وسیله عمومی به قم سفر می کرد و به حضور امام می رسید - با اینکه شهید بهشتی در زمان دولت موقت جزو شورای انقلاب بود.
پس این شخصیتها نیستند که دیوار آهنی به دور خود کشیده اند بلکه توطئه های دشمنان و منافقین کوردل چنین مسائلی را باعث شد. این آگاهی دشمنان انقلاب و ناآگاهی و عدم تجربه مسؤولین امنیتی بود که باعث شد شخصیتهای بزرگی همچون شهدای محراب و شهید بهشتی و استاد مطهری و دیگران را از این انقلاب گرفتند و این دشمنان از دیدن جریان کنونی و آگاه شدن مسؤولین از مسائل امنیتی سخت عصبانی شده مانند حیوان درنده که همیشه درپی طعمه هستند درصدد ترور شخصیتهای دیگری هستند.
ولی بحمدالله پس از شهادت پنجمین شهید محراب دیگر تروری انجام نشد و در واقع خون این شهید بزرگوار و دیگر شهدا انقلاب را بیمه کرد. کاش مسئولین قبل از ترور این شخصیتها به فکر می افتادند و نمی گذاشتند این مردان بزرگ طعمه آتش کینه دشمن قرار گیرند و این سرمایه های بزرگ علمی و اجتماعی در اختیار انقلاب بود و مردم از پرتو انوار آنها بهره می گرفتند. ولی افسوس و هزاران افسوس، که دشمن بیدار بود و ما در خواب. هر روز حوادث ناگواری را شاهد بودیم که اگر هوشیاری ملت و پایمردی آنها نبود هر یک برای از پا درآوردن انقلاب کافی بود.
آخرین نکته ای که باید در اینجا به اطلاع خوانندگان محترم برسانم زهد عبادی شهید است. تا آنجا که افتخار حضورشان را در حوزه علمیه قم داشتم (قریب پنج سال متوالی) هیچ گاه نماز شب ایشان را تعطیل ندیدم. مقید بود نماز صبح را با جماعت در حرم مطهر حضرت معصورمه علیها السلام بخواند و زمانی هم که ایشان به باختران آمد البته من در این مدت در قم بودم و کمتر در محضرشان بودم ولی گاهی که به زیارت ایشان و والده به باختران می آمدم همانند برنامه قم ایشان را متهجد می یافتم. مقید بودند نوافل را اکثر اوقات بجا آورند - که این هم یکی از ویژگیهای یک انسان مؤمن است - با توجه به روایات متعدد در باب انجام نوافل و اینکه نوافل مکمل فرائض اند.
ششم محبت شهید محراب نسبت به خاندان عصمت. بنابر روایات بیشمار و متواتر ارزش اسلام به ایمان است و ارزش عبادت به ولایت اهل بیت. اگر ولایت ائمه معصومین سلام الله علیم اجمعین نباشد عبادات و طاعات هیچ ارزشی ندارد و در آخرت موجب نجات انسان نخواهد شد. امام باقر علیه السلام می فرماید (بنی الاسلام علی خمس:الصلوه و الزکاه و الصوم و الحج و الولاتیه و ما نودی بشی مثل ما نودی بالولایه.) از جمله آخر روایت، اهمیت مسئله ولایت کاملأروشن می شود. شهید محراب فوق العاده به خاندان عصمت و طهارت علاقه مند بود. در اکثر گرفتاریها توسل به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام می جست. هر سال در ماه مبارک رمضان یک ختم قرآن جهت چهارده معصوم سلام الله علیم اجمعین تلاوت می کرد و همیشه توصیه می فرمود که برای رفع گرفتاریها و مسائل مهم اجتماعی متوسل به ائمه معصومین شوید.
در بسیاری از کسالتها از تربت مقدس حضرت امام حسین علیه السلام شفا می گرفت و به دیگران هم از آن تربت یا آب تربت می داد و کرارأ افرادی که در حال احتضار بودند از خوردن آن تربت اگر اجل حتمی بود فوت می شدند و اگر معلقی بود شفا می یافتند.
از اعمال بسیار مهم شهید محراب خواندن زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام بود که هیچ گاه تعطیل نکردند و بطوری که خودشان می فرمودند قبل از سنین بیست سالگی نیز زیارت عاشورا می خواندند و تا روز شهادت یک روز هم تعطیل نکردند زائد بر شصت سال.
دیگر زیارت جامعه کبیره بود که از حفظ بودند و در اعتاب مقدسه و زیارت مشهد مقدس همیشه این زیارت همچنین زیارت امین الله را می خواندند.
دعای کمیل را نیز از حفظ می خواندند و چندین سال در ایامی که اصفهان بودند،همچنین تا چندین سال قبل در باختران در مسجد مرحوم آیه الله بروجردی می خواندند و تا زنده بودند دعای کمیل ایشان تعطیل نشد - و بقدری با معنویت و با حال می خواندند که مرحوم آیه الله بروجردی با توجه به آن و ... مدت سه سال نگذاشتند ایشان از باختران خارج شود. هر چه شهید محراب نامه به محضر ایشان می نوشت و اجازه مرخصی چند روزه درخواست می کرد ایشان نمی پذیرفتند و می فرمودند (شما لازم است در باخرتان بمانید).
علاقه فوق العاده شهید به شکرت در مراسم عزاداری و سوگورای خامس آل عبا سرور آزادگان حسین بن علی علیه السلام و توسل به اهل بیت پیامبر اسلام به اندازه ای بود که در ایام عاشورا بی اختیار می شدند و نمی توانستند خود را تسکین دهند. همیشه ذکر ایشان نام یاالله و یا حسین بود ولذا در آخرین لحظات زندگی چندین بار نام مقدس حسین را به زبان آوردند. و بالاخره با زیارت عاشوراها و توسلات و ارادات به ساحت مقدس حسین علیه السلام راه حسین بن علی علیه السلام را پوییده و در خون خود آغشته گردیدند - طوبی لهم و حسن مآب.
http://www.aviny.com